تاریکی ِ تنم
گلایه پشت گلایه که آسمان یعنی چه که بهار یعنی چه و زمستان نیز چنان که تابستان و پاییز یعنی چه گلایه پشت گلایه که این همه دزدیدی خودت را از من گلایه از این همه صبح که من در انتظار تماشای تو...
گلایه پشت گلایه
که آسمان یعنی چه
که بهار یعنی چه
و زمستان نیز
چنان که تابستان و پاییز یعنی چه
گلایه پشت گلایه
که این همه دزدیدی
خودت را از من
گلایه از این همه صبح
که من در انتظار تماشای تو بودم
اما تو نیامدی
و من در این خیال غوطه ور
که گلایهء تو
فقط حجم فاصله را تصویر می کند
که آسمان یعنی چه
که بهار یعنی چه
و زمستان نیز
چنان که تابستان و پاییز یعنی چه
گلایه پشت گلایه
که این همه دزدیدی
خودت را از من
گلایه از این همه صبح
که من در انتظار تماشای تو بودم
اما تو نیامدی
و من در این خیال غوطه ور
که گلایهء تو
فقط حجم فاصله را تصویر می کند