درد
درد است واژههای بجا مانده در این خاطره را دوباره بر سر این دفترم آوار کنم و حس و حال همان روز که بی من رفتی دوباره سطر به سطر به روی خط ورقهای همین دفتر خود تکرار کنم درد است تو را با همهی...
درد است
واژههای بجا مانده در این خاطره را
دوباره
بر سر این دفترم آوار کنم
و حس و حال همان روز که بی من رفتی
دوباره سطر به سطر
به روی خط ورقهای همین دفتر خود
تکرار کنم
درد است
تو را با همهی خاطره ات
نوشته لای ورقها ته انبار کنم
درد است
بیایی و مرا داد زنی
تو را دوباره عزیزم دیدار کنم
درد است
کسی با همهی حال بدش
صدای هقهق او در دل شب
بیاید و بروی چشم به او بر بندی
و من که پر از درد توام
دوباره در دل شبها
تکیه به سیگار کنم
واژههای بجا مانده در این خاطره را
دوباره
بر سر این دفترم آوار کنم
و حس و حال همان روز که بی من رفتی
دوباره سطر به سطر
به روی خط ورقهای همین دفتر خود
تکرار کنم
درد است
تو را با همهی خاطره ات
نوشته لای ورقها ته انبار کنم
درد است
بیایی و مرا داد زنی
تو را دوباره عزیزم دیدار کنم
درد است
کسی با همهی حال بدش
صدای هقهق او در دل شب
بیاید و بروی چشم به او بر بندی
و من که پر از درد توام
دوباره در دل شبها
تکیه به سیگار کنم