عشقِ بیهوده
درگیر شدم در غم و اندوه نگاهت خندیدی و افتادهام از بام به چاهت بین من و تو نیست شباهت مگر اینکه تقدیر منم رنگ دو چشمان سیاهت با اینکه امیدی به وصال تو ندارم هر روز نگاهم به تو و چشم به راهت دریاچه...
درگیر شدم در غم و اندوه نگاهت
خندیدی و افتادهام از بام به چاهت
بین من و تو نیست شباهت مگر اینکه
تقدیر منم رنگ دو چشمان سیاهت
با اینکه امیدی به وصال تو ندارم
هر روز نگاهم به تو و چشم به راهت
دریاچه تاریک و شبی غرق سکوتم
آذین شده قلبم به فروغِ رُخ ماهت
هرچند که بیهوده شدم عاشق و رسوا
راضی به رضای توام، هرچند تباهت
خندیدی و افتادهام از بام به چاهت
بین من و تو نیست شباهت مگر اینکه
تقدیر منم رنگ دو چشمان سیاهت
با اینکه امیدی به وصال تو ندارم
هر روز نگاهم به تو و چشم به راهت
دریاچه تاریک و شبی غرق سکوتم
آذین شده قلبم به فروغِ رُخ ماهت
هرچند که بیهوده شدم عاشق و رسوا
راضی به رضای توام، هرچند تباهت