جان
درسودای سعادت گم شدم برون ازساحل آرام شدم دل به دریا زده طوفان شدم رعدابری ونعره ی باران شدم برف شدم تگرگ و کولاک شدم سیل طغیانگر کوه ها شدم آه پشت آه فریاد شدم جمله ی خوشحالان وبدحالان...
درسودای سعادت گم شدم
برون ازساحل آرام شدم
دل به دریا زده طوفان شدم
رعدابری ونعره ی باران شدم
برف شدم تگرگ و کولاک شدم
سیل طغیانگر کوه ها شدم
آه پشت آه فریاد شدم
جمله ی خوشحالان وبدحالان شدم
افسونگر ملک سلیمان شدم
تا جان گذاشتم و آزاد شدم
برون ازساحل آرام شدم
دل به دریا زده طوفان شدم
رعدابری ونعره ی باران شدم
برف شدم تگرگ و کولاک شدم
سیل طغیانگر کوه ها شدم
آه پشت آه فریاد شدم
جمله ی خوشحالان وبدحالان شدم
افسونگر ملک سلیمان شدم
تا جان گذاشتم و آزاد شدم