نقاب


نقاب

درتب عشقت بسوزم روز وشب فریاد نه درد عشق را عاشقان دانند ولی صیادنه من ز افتادن نمی ترسم ولی ازچشم تو گر بیفتم بشکند هر استخوان اُفتاد نه گرچه او محکم بکوبید تیشه اش را بر چکاد بیستون من تبر بر...

درتب عشقت بسوزم روز وشب فریاد نه
درد عشق را عاشقان دانند ولی صیادنه
من ز افتادن نمی ترسم ولی ازچشم تو
گر بیفتم بشکند هر استخوان اُفتاد نه
گرچه او محکم بکوبید تیشه اش را بر چکاد بیستون
من تبر بر ریشه ی خود می زنم فرهاد نه
دل به مهرویان سپردن خود سزای عاشقی ست
در طریق عاشقی تزویر نه شیادنه
گرچه مقبولت نیفتد امتحان من دراین آزمون عشق
گرچه مردودم ولی یک ضرب نه خرداد نه
گرچه پیچید پیچک احساس تو برگردنم
گو رهایم کن او مرا امدادنه
می بَرَد این خلسه ی دلدادگی دل را کجا؟؟
هرکجا خواهدبَرَد لیکن بسوی ناکجاآبادنه
کی نقاب می خواهم وپوشش که عاشق پیشه ام
دل به طوفان حوادث دادم و بربادنه‌(هوس)
هرچه بر گوش دلم خواندم که در مسلخ نرو
رو به میقات و منا رفت وبگفت ارشادنه
عاشقان درس ارادت از ازل ازبر شدند
درطریق عاشقی مُفتی نه استاد نه
نازنینا زنده ام با خاطراتت گرکنارم نیستی
می رود هر خاطری از خاطرم لیک خاطرت از یادنه
...............................
نازنینم
من جز پنجره ی حریم آستان ِ سبز چشمانت

به کدام پنجره دخیل بندم
یا به کدامین صومعه پناهنده شوم
که تندیس مقدس شمع های هزار سقاخانه ی این شهر
از هُرم نسیم نگاهت آسیمه سر و اشک ریزانند
ودرخت تاکستان دلم در وصف جوشش تلمیح لبخندت می ریزان

نازنینم
بیا و رها کن این همه را
رقص شعله های شمع نهانخانه ی جانم باهُرم نفس هایت تلمیحی ست شاعرانه از رقص شلال طلایی آبشار گیسویت زیرزلال آفتاب درنسیم صبحگاهی

مهربانم
به خلوت دلم چنان پیله کرده ای که هیچ نوغان داری حریر ابریشم دلم را توان خریدن نیست
و پروانه ی دلم رانیست هیچ تاب پرواز از پیش تو

نازنینم
درمکتب سما و مجلس انس کدامین پیامبر بی کتابی مشق عشق کرده ای
که سیه مشق چشمانم هنو ز درهوس رویت سمای اندامت
دو دو می زند

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


70 عکس صبح بخیر انگیزشی با جملات مثبت و امید بخش