بوف کور


بوف کور

باد زوزه کنان باز با دست علیلش محکم می کوبد به صورتِ خیابان در را یک راست می‌رود سمت شیر بی خیال شام وشب که به هزار زحمت رفته رویِ گاز و گاز می پراند مگسهای سمج را (چه کنم...




باد زوزه کنان باز
با دست علیلش محکم می کوبد
به صورتِ خیابان در را
یک راست می‌رود سمت شیر
بی خیال شام وشب
که به هزار زحمت رفته رویِ گاز
و گاز می پراند مگسهای سمج را
(چه کنم با الان؟ )
مگسی که وز وز می کند در هزار توی سرش
روی سرش نشسته می رود به گوشه ای
میان جیغ و داد کودکی
که برگشته از روزگار رفته
و پیرمردی که به اشتباه نیآمده از درزهای آینده
و قدم زنان در اتاق میان سوز برف
لای قفسه های پر از سوال
لای کتابهایی که کلماتش حلقه زده به فکرش
فکری که از اکسیژن خالی شده
پرسشی را با قاه قاه فرتوتی می پرسد:چرا کشتی ام؟
سیاهی است و بوف کور
که تنهایی بی هوا
شال و کلاهِ هدایت را باز کرده
( می افتد در آغوش خیس اتاق
مثل نوزادِی در سیاهی
اما اتاق رحمِ مادر نیست که رحم کند)
: در زندگی زخم هایی هست... که
مثل خوره روح آدمی را می خورد..
برای آخرین بار
خودش را از داخل پالتو در آورده
و پرتش می کند روی تخت
تنها به علامت سوالی می ماند بیهوده
پرسشی نیست هیچ وقت نبوده
رعشه ایی که هی ...پاسخ نمی دهد
و جذامی آویزان از سقف
زل زده و می گوید :
حالا که تا اینجای شعر آمدی
لابد می دانی گاز باز مانده آن بالا...
...تا 49 بشمارم
خاموش برنمی گر میان
زخم ی ....که ،
نیست



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


یمن فعالیت‌های اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی را ناکام گذاشت