نسبت مردم با شعر و تأثیر آن بر سبک زندگی
شعر با ما ایرانیها از قرنها پیش همزاد بوده است، دلیل آن که شعر و شاعری در میان ما ایرانی ها عمیق بود، قریحه ای است که مردم داشتند، اما چرا داشتند؟ روشن است که اکنون آن نزدیکی و دوستی مردم با شعر و شاعری بسیار کمتر و کم رنگتر شده است. سعدی، حافظ، مولانا، فردوسی و هر شخصیت بزرگ شاعری که از خود به یادگار کتاب و کتابچه ای را گذاشته برای معروفیت و مشهوریت خود نبوده، چه در آن قرنهای پیشین، رسانه ای وجود نداشته تا بخواهد شخصیتهای بزرگی که نام برده شد، بشناسند. البته آنها در صدد آن نبودند که بخواهند در پی اشتهار و معروفیت باشند بلکه در صدد رفع ایرادات دوره زیست خود و پند و زنهارهایی برای آیندگان بودند که به خوبی این نقش هنرمندانه را بازی کرده اند. سالهای سال طول کشیده است تا فردوسی و حافظ و سعدی و مولانا و ... را چه مردم درون ایران و چه آنهایی که در بیرون علاقه به فرهنگ و هنر داشته و دارند بشناسند و از آنها وام بگیرند و الهام پذیر باشند. می توان نمونه بارز آن را الهام اندیشهای و معنوی گوته، شاعر، نویسنده و فیلسوف آلمانی از دیوان حافظ و اندیشههای والای لسان الغیب نام برد. «دیوان شرقی غربی» گوته برگرفته از اشعار و اندیشههای حافظ است. علاقه وصف ناپذیر گوته به فرهنگ ایرانی با آشنایی او با حافظ آغاز شد و قوت گرفت و حتی از قرآن و ائمه نیز الهام پذیرفت و در اشعار خود گنجاند. این بزرگان با اشعار خود در عرصه هنر و فرهنگ ایران، انقلابی بپا کردند که در هیچ جایی از دنیا نمی توان نمونهای از آن یافت و هر آنچه هم دیده شده پس از سالهای طولانی از آنها، به پهنه فرهنگ و هنر برخی جوامع وارد گشته و باعث شده تا تحولی در شخصیتهایی از دیگر جوامع و فرهنگها به وجود بیاید. تأثیر پذیریهایی همچون گوته از هنر و فرهنگ ایران بسیار است و شاید بتوان ولفگانگ گوته را نمونه بارز آن دانست. شعر و ادبیات در ایران را میتوان بی مانند در جهان دانست، در هیچ زبان و ادبیاتی نمی توان اشعاری همچون اشعار حافظ، سعدی،مولانا، فردوسی، عطار و خیام سرود، عبارات و کلمات در بسیاری از زبانهای دنیا غاصر از آن است تا بتواند آن حال و هوای اشعار فارسی را به خواننده و شنونده شعر انتقال دهد و تأثیر گذار باشد. با وجود چنین عظمتی از گنجینه شعر و ادب پارسی اما، می بینیم در زمان کنونی کمتر به فرهیختگان و بزرگان شعر نه تنها ایران بلکه جهان، اهمیت داده می شود. خوانش اشعار شعرای بزرگ ایران و فهم و درک آنها در میان مردم بسیار پایین آمده و باعث شده تا با این رویه، با کاهش درک و فهم فرهنگی و اجتماعی در جامعه بروبرو شویم. شعر در موسیقی نقش بسزایی دارد، در واقع شعر خود دارای موسیقی است آن هم اشعاری از جنس شعر ایرانی که خود آهنگین است. بسیاری در ایران تلاش کردند و تلاش دارند تا همچنان شعر و موسیقی ایرانی و سنتی را زنده نگه دارند اما با ورود موسیقی بیگانه و در کنار آن ترانههای ضعیف و سخیف جایگاه اشعار و موسیقی ارزشمند کاهش یافته و سلیقه و ذائقه مردم تغییر پیدا کرده است. جای بسی تأسف است که جوان و نوجوان ایرانی، خواننده خارجی غربی یا کره ای را به خوبی می شناسد اما با شعرای بزرگ ایران بیگانه است و خوانندگانی هم که شعر آنها را در ردیفهای موسیقی ایران به تصنیف و ساز و آواز به زیبایی تبدیل کرده اند، نمی شناسند. طبع و سلیقه را می توان در این ماجرا دخیل دانست اما مهمترین دلیل آن که مردم به ویژه نوجوانان و جوانان به سوی اشعار و موسیقی بی محتوا گرایش پیدا کرده اند، عملکرد متولیان فرهنگی کشور و در کنار آن رسانهها به ویژه رسانههای دیداری و شنیداری در کشور است که باعث گشته تا ذائقه مردم تغییر یابد. مانند سینمای کشور که با تولیدات سخیف با نام فیلم سینمایی طنز، مردم از انها استقبال می کنند اما یک فیلم سینمایی تأثیر گذار، آموزنده و پر محتوا با اقبال بسیار کمی روبرو می شود. حتی در دورههای گوناگون آموزش در مدارس، بجای آن که شعر و تفکرات ناب شعرای بزرگ ایران زمین آموزش داده شودف بیشتر به جنبههای دیگر آن مانند تاریخ ادبیات که منحصراً به زادروز و درگذشت آنها می پردازد و یا این که در کجا زاده و زندگی کرده است بسنده شده و در نهایت یک غزل یا چند بیت از اشعار او در کتاب فارسی و ادبیات مدارس به چاپ رسیده است. قدر مسلم با اینگونه فعالیتها که اتفاقاً تأثیر منفی هم خواهد داشت نمی توان جوان و نوجوان را راغب کرد تا به سوی شعرای بزرگ این سرزمین عشق و علاقه خود را افزون کند و از انها درس و پند زندگی بگیرد. هم اکنون در کشورمان چند خواننده سنتی وجود دارند و چه تعداد از مردم به ترانههای این خوانندگان که اشعار شعرایی چون حافظ، مولانا، سعدی و دیگر شعرای ایران زمین را می خوانند گوش می دهند یا حتی می شناسند؟ اما در مقابل کنسرتها و کاستهای خوانندگان پاپ، جاز و حتی رپ در کشور به شدت افزایش یافته که اگر نگوییم صد در صد آنها نه شعر مناسبی دارد نه موسیقی و نه صدا، اما بیش از 90 درصد آنها از این سه ویژگی برخوردار نیست. در میان شعرای معاصر نیز می توان مقایسه ای داشت چرا که با توجه به وجود شعرا و حتی ترانه سراهایی که در پیش از انقلاب زیست و فعالیت داشتند، آنها یک سر و گردن از شعرا و ترانه سراهای کنونی بالاتر هستند. می توان به شعرایی چون مهدی اخوان ثالث، استاد شهریار، احمد شاملو، سهراب سپهری، نیما یوشیج، ملک الشعرای بهار و تعداد زیادی از شعرای بزرگ معاصر که اشعار آنها را می توان جزو گنجینههای فرهنگ و هنر معاصر ایران دانست. علاوه بر آن ترانه سرایانی هم پیش از انقلاب وجود داشته و هنوز هم هستند که با ترانههای خود خاطرات بسیار غنی و بزرگی را برای مردم بجا گذاشته اند، همچون شهیار قنبری، ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز و چند تن دیگر هر چند اکنون نیز چند تن از ترانه سرایان وجود دارند اما نمی توان آنها را با ترانه سرایی چون ایرج جنتی عطایی مقایسه کرد. بسیاری از ترانههایی که ترانه سرایانی چون اردلان سرفراز یا ایرج جنتی عطایی سرورده اند رنگ و بوی سیاسی هم داشت تا جایی که انتقادات تندی علیه رژیم پهلوی در آنها دیده می شد. شاید یکی از دلایلی که اشعار و ترانههای پیش از انقلاب تأثیر گذارتر و ماندگارتر بوده است، همین ویژگی است. و اما، شاید و البته حتماً بسیاری از ما ایرانیها کتاب دیوان حافظ را در خانه داریم و در سال نیز دوبار لای آن را باز می کنیم، یکی شب یلدا و دیگری هنگام سال تحویل در کنار قرآن کریم می گذاریم، اما بدون آن که به درون و بن مایه آنها توجه داشته باشیم و درک کنیم که چنین کتابهایی برای زیست بهتر به رشته تحریر در آمده است، به سادگی از آنها می گذریم و بجای آن که چشمانمان به بیت به بیت و مصرع به مصرع اشعار پر رمز و راز دلباختگان ایران باشد، ذهن و گوشمان را با اشعار و موسیقی سخیف و چندش آور موجود متمرکز می کنیم و نتیجه آن نیز سرخوردگی و مردگی روحی و روانی است. و اما در نهایت به این پرسش مهم که «جامعه امروز ما چه نسبتی با شعر دارد؟» چه پاسخی میتوانیم بدهیم؟ آیا جامعه امروز ایران با شعر و شاعری نسبتی دارد؟ یا این که با آن غریبه شده است؟ با توجه به مطالبی که در این مقاله نوشته شد اکنون به این پاسخ میرسیم که در جامعه کنونی ایران، مردم با شعر بیگانه گشتهاند، نسبتی با آن ندارند، البته با اشعار عمیق، پر معنا و با مفهوم، کافی است در خیابان به سراغ مردم برویم و از آنها بخواهیم یک بیت شعر از حافظ یا سعدی یا مولانا بخوانند به ندرت پیش خواهد آمد که چنین شود یعنی بتوانند بیتی از اشعار شعرای بزرگ ایران را بخوانند. حتی چه بسا نسل کنونی نام آنها را ندانند در حالی که اشعار و نوشتههای تک تک آنها راه و رسمی است برای زندگی بهتر در این دنیا و عقبا که ما همگان از آنها غفلت کرده و قدر و منزلت آنها را نمیدانیم در حالی که این بزرگان سالها تلاش کردهاند تا چنی دیوان اشعاری را به وجود بیاورند تا آیندگان از آنها بهره ببرند. قطعاً و یقیناً از مهمترین عوامل تنگی زندگی و مشقتهایی که انسان امروزی آنها را تحمل میکند و از آن رنج هم میبرد، بیتوجهی به معرفتی است که در اشعار، غزلها، مثنویها، رباعیها و گلستان و بوستان است. اینها گنجینههای گهرباری است که عمق دارد و برای رسیدن به عمق آن باید غواص خوبی باشیم. محمد صفری