حلقه درگاه
بر حلقهی درگاهت از بام به هر شامم کردم طلب عشقی در گوشهی احرامم آن چشم خمار تو وان طرهی گیسویت انداختهام یکسر در پردهی اوهامم چشم و دل من خونین از درد و فراق تو چون حکم اسیری که در لحظهی...
بر حلقهی درگاهت از بام به هر شامم
کردم طلب عشقی در گوشهی احرامم
آن چشم خمار تو وان طرهی گیسویت
انداختهام یکسر در پردهی اوهامم
چشم و دل من خونین از درد و فراق تو
چون حکم اسیری که در لحظهی اعدامم
مِهرت به دل و جانم بنشسته بیا یک خط
از روی فداکاری بنویس به فرجامم
ذکرت به لب و در جان یک شعله جانانه
انگار بدون تو سرگشتهام وُخامم
تا کی به جفا کاری ؟صبرم به لب ِجان شد
ای عشق بیا شاید شیرین شود ایامم
فریما محمودی
کردم طلب عشقی در گوشهی احرامم
آن چشم خمار تو وان طرهی گیسویت
انداختهام یکسر در پردهی اوهامم
چشم و دل من خونین از درد و فراق تو
چون حکم اسیری که در لحظهی اعدامم
مِهرت به دل و جانم بنشسته بیا یک خط
از روی فداکاری بنویس به فرجامم
ذکرت به لب و در جان یک شعله جانانه
انگار بدون تو سرگشتهام وُخامم
تا کی به جفا کاری ؟صبرم به لب ِجان شد
ای عشق بیا شاید شیرین شود ایامم
فریما محمودی