کیمیا


کیمیا

به زلفت بسته ام دل را که زلفت هست دلدارم چنان مستم ز بویش نیست معلومم که بیدارم ز چشمت گر رود آبی منم آن ساحل تشنه که مشتاقم بیاید آب دریایی به دیدارم کمان ابروی تو میزد به سوی قلب من تیری ولی دور و...

به زلفت بسته ام دل را که زلفت هست دلدارم
چنان مستم ز بویش نیست معلومم که بیدارم
ز چشمت گر رود آبی منم آن ساحل تشنه
که مشتاقم بیاید آب دریایی به دیدارم
کمان ابروی تو میزد به سوی قلب من تیری
ولی دور و گریز از تیر هرگز نیست در کارم
تو کردی کیمیا من را من بی ارزش کم را
چه میخواهم ز این هستی ز وقتی کیمیا دارم
تو همچون قایق کوچک مرا از رود رد کردی
و این طوفان و غوغا ها نمیشد باب آزارم
دلا ای مخزن الاسرار تا وقتی که جان داری
از این رویا حفاظت کن از این رویای دیدارم
تو ای هامون به هر جایی به یاد یاد رویا باش
که از بیداری رویای بی پایان من اهل قلب بیدارم



روبند چوبی(6)