شعرکوتاه سه گانی


شعرکوتاه   سه گانی

جان می دهد ؛ دخترم ، به تن خسته ام . شتابان دویدم ؛ تابه تورسیدم ، چون رود جاری شدم قلب ؛ بستراحساس ، آرامکده ی عشق است . شعله ور بود ؛ در عذابی که عسل می نوشید معلم مبارزه آموخت ؛ تن به تن...

جان می دهد ؛
دخترم ،
به تن خسته ام .

شتابان دویدم ؛
تابه تورسیدم ،
چون رود جاری شدم

قلب ؛
بستراحساس ،
آرامکده ی عشق است .

شعله ور بود ؛
در عذابی
که عسل می نوشید

معلم مبارزه آموخت ؛
تن به تن ،
کمرش شکست .

تارموهایت پریشان ؛
دوستت دارم ،
ایستاده ام تابادنیاید.

هنوزانتظار جامانده ؛
دردست گل سرخ ،
یادرامتدادشب برای اندکی نور.

با تو دنیا همه شعر ؛
شعر چشمان تو ،
سرودن دارد.

دلم تاریک ؛
نوربخشیدی ،
مادر به دعایت .

هر روزجمعه ؛
بیادمی آورم ،
مهربانیهایت را

قرارمان اتوبوس ،
سفره ی پهن کردم ،
طعامم عشق.

سیرنمی شوم ؛
ازدیدن رخسارت ،
نیست گناهم جزاین .

ازفراق توست ؛
اشک درچشمانم حلقه زده ،
می دانم دلتنگ شدی .

تنم هرشب به یادت ؛
بی تاب ،
بامستی این عشق چه کنم ؟

عشق هم کلافه شده ؛
در آغوشت ،
یامیان پیچش موهایت .

دربهشتم ؛
اگرمرابه پرستی ،
بدورازوسوسه شیطان

خورشیداحساست بیدارم می کند؛
کجاآرمیده ای ،
که طلوع نمی کنی ؟

بوی مهرمی دهد ؛
لبخندت ،
درنهانخانه ی دل

محبت ؛
ریشه می دواند ،
درکالبدجان

محبت ؛
ریشه می کند،
درباغچه عشق

نفس می کشد ؛
درآغوشم ،
آزادی .


ماه چکه می کند ؛
بربال پروانه ها ،
ازآسمان .


پیرشدم ؛
ازنفرینت ،
مادر .

نیت می کنم در؛
نماز ،
به قصد آغوشت .

سیاه می کند ؛
دریک لحظه ،
نقاش ماهر.



(82)...