از اول خط


از اول خط

ما راه خطا رفته ایم چو آجری گشته ایم پنهان در میان کاه گل دیوار نظاره گریم بر آنچه می گذرد و می افکند نقش خود بر پرده در ، بردیوار می گویمت نمایشی از آدمیان از خواب برخاسته دست و روی شسته پای...

ما راه خطا رفته ایم
چو آجری گشته ایم پنهان
در میان کاه گل دیوار
نظاره گریم بر آنچه
می گذرد
و می افکند نقش خود
بر پرده در ، بردیوار

می گویمت نمایشی
از آدمیان از خواب برخاسته
دست و روی شسته
پای در کفش
به راه راست ایستاده

می آید و می رود
هر از گاهی
ساربانی نشسته بر جهاز شتر
می سپارد شتر
با طنابی به دست این آجر
به دست این دیوار

ساربانی می گفت
شتر گر رها شد
راه صواب نخواهد جست
ندارد در سر
سببی، نقشی
از این دیوار


ما به راه خطا رفته ایم
گم کرده ایم
خطی که بنا بود
به ثریا برود

طناب شتر لغزید
در دست ما
پاره شد
بگذار
بگذار دوباره شروع کنیم
از اول خط
در کنار این دیوار





دفتر هستی