رؤیا
برایم نیست آغوشی به جز آغوش رویایم در آنجا هر چه بد خوب است در آنجا هر چه خوب عالیست در آنجا این تن سردم فقط مشغول خوشحالیست که تو که من که آغوشت بهشتی میشود دنیا به چشمانم نمیگنجد تمام حجم...
برایم نیست آغوشی
به جز آغوش رویایم
در آنجا هر چه بد خوب است
در آنجا هر چه خوب عالیست
در آنجا این تن سردم
فقط مشغول خوشحالیست
که تو که من که آغوشت
بهشتی میشود دنیا
به چشمانم نمیگنجد
تمام حجم این رویا
چو میآیی به آغوشم
به گوشم زمزمه کن باز
بگو که جان من هستی
بگو عریان، نه شکل راز
برایم نیست آغوشی
به جز آغوش رویایم.
برشی از کتاب کافِنج
شیرین جاهد
به جز آغوش رویایم
در آنجا هر چه بد خوب است
در آنجا هر چه خوب عالیست
در آنجا این تن سردم
فقط مشغول خوشحالیست
که تو که من که آغوشت
بهشتی میشود دنیا
به چشمانم نمیگنجد
تمام حجم این رویا
چو میآیی به آغوشم
به گوشم زمزمه کن باز
بگو که جان من هستی
بگو عریان، نه شکل راز
برایم نیست آغوشی
به جز آغوش رویایم.
برشی از کتاب کافِنج
شیرین جاهد