صحیفه خوان دلتنگی

سلام ای سید و سالار مظلوم و غریب ما
سلام ای همدم و غمخوار جان ناشکیب ما

شهید پاک جمهور ای رئیسی ای گل پرپر
امید و یار محرومان و نور دیده ی رهبر

شهید راه خدمت، خادم جنت سرای طوس
دلت با بارگاه هشتمین فخر جهان مانوس

سلام ای سید خوش قلب، امام جمعه‌ی تبریز
سلام‌ ای آل هاشم ای دلت از غصه ها لبریز

سلام ای زاده‌ی پیغمبر و ای عابد محراب
سلام ای خطبه گوی جمعه های هر دل بی‌تاب

سلام ای بال و پر وا کردگان تا آسمان عشق
سلام ای نام‌های ماندگار و جاودان عشق

هنوز از آسمان عطر پر و بال شما جاری‌ست
هنوز از کوچتان اشک جهان بی انتها جاری‌ست

هنوز از دور می آید مناجات شما تا خاک
هنوز آتش به دل دارید تا بالاتر از افلاک

چه شد که بال در بال ملائک بی خبر رفتید؟
چه شد که بی‌ خداحافظ به سوی این سفر رفتید؟

سر آمد قصه‌ی ماندن در این دنیا ؟ چه شد باهم
به آه سوزناک و آتشین و چشم تر رفتید؟

به لب شکوه ولی غرق سکوت و جملگی تسلیم
چرا غمناک و دلخون و از اینجا خون جگر رفتید؟

نگفتید عاشقان، دلتنگ دیدار شما هستند؟
چرا همچون کبوترها شکسته بال و پر رفتید؟

به دیدار شهیدان تا بهشت سبز جاویدان
به سوی چشمه‌ی خورشید تابان سحر رفتید

شب طوفان و بیم موج و گردابی چنین هایل
از اینجا رفته اید اما نرفته یادتان از دل

از اینجا رفته اید اما همیشه نامتان ماناست
هوای اشتیاق خدمت مادامتان ماناست

از اینجا رفته اید و هر شقایق داغتان دارد
میان گریه های تلخ هق هق، داغتان دارد

از اینجا رفته اید و آسمان، باران دلتنگی‌ست
هنوز این اشکها نم نم، صحیفه خوان دلتنگی‌ست

پس از این بر مزار پاکتان‌ با گریه می آییم
سیه پوشیده و بر خاکتان با گریه می آییم

پس از این با گلاب اشک، مهمان شما هستیم
به شمع و قاب عکس و گل، غزلخوان شما هستیم

به گلبرگ وصیت نامه هاتان اشک، شبنم شد
نصیب هر دلی که خوانده سطری از شما غم شد

همیشه راهتان پر رهرو و تابنده خواهد بود
همیشه قلب ما از مهرتان آکنده خواهد بود

به یمن نامتان شعرم چه عطرآگین شد از گریه
نصیبم از سحرگاه دعا آمین شده از گریه

منم نوری و اهل سرزمین مادری هستم
همیشه پیرو راه شما و رهبری هستم

به دل دارم همیشه مهرتان را تا جهان باقی‌ست
همان مهری که چون دریا کران تا بیکران باقی‌ست

آرمین نوری