بیمار تو


بیمار تو

نیست در دل بجز فریاد تو در کوچه های فکر من ، افکار تو ساده می اندیشم و می دانم هنوز نیست در سر بجز دغدغه دیدار تو آنکه هرگز نشد بیگانه با جان و دلم خاطرات و فکر تو ، رویای تو مست میگردم چو می در...

نیست در دل بجز فریاد تو
در کوچه های فکر من ، افکار تو
ساده می اندیشم و می دانم هنوز
نیست در سر بجز دغدغه دیدار تو

آنکه هرگز نشد بیگانه با جان و دلم
خاطرات و فکر تو ، رویای تو
مست میگردم چو می در ساغرت
آب میگردم چو شمع در پای تو

مه ناز من تویی در جان و تن
نیست در دفتر عشقم جز نام تو
چون شقایق مهربانی با دلم
چون قناری میشوم شیدای تو

آن که کرد زنده مرا از مردگی
آن دم روح بخش چون عیسای تو
چون طبیبان میکنی درمان مرا
باز میگردم ز نو بیمار تو



رنج و کباب