دلی که جلـوه ی عشقـش شبیه مجنون است
فـراقـنـامه راهـش هـمـیشـه افــزون است
فـقـط بـرای تـغـزل غــزل نـمی خـوانـد
برای دوری یارش همیشه محزون است
مسیرعـشق و رسـیدن چگونه می بینی؟
بهای فاصله آیا به صرفه مقرون است؟
نشست نـزد دلـش درد هــای اجـبـاری
فراق وفاصله ازحد همیشه بیرون است
عـبـورعـطــر هــوای حـوالـی لــیــلی
به حال خسته ی مجنون دوای معجون است
دلش گرفت وپـریشان به پـای او بنـشست
کسی نگفت خدایی دلـش چرا خون است
فـراز قصه ی لـیـلی ، حکایـت مجـنون
روایت و سخنش سـرود افـسـون است
بخوان به مشرق لیلی غروب مجنون را
غروب لیلی ومجنون طلوع همگون است
کسی که چیـد گـل از گـلشن نگـاهـت را
نشسته به راهـت هـمـیشه مجـنون است
فـراقـنـامه راهـش هـمـیشـه افــزون است
فـقـط بـرای تـغـزل غــزل نـمی خـوانـد
برای دوری یارش همیشه محزون است
مسیرعـشق و رسـیدن چگونه می بینی؟
بهای فاصله آیا به صرفه مقرون است؟
نشست نـزد دلـش درد هــای اجـبـاری
فراق وفاصله ازحد همیشه بیرون است
عـبـورعـطــر هــوای حـوالـی لــیــلی
به حال خسته ی مجنون دوای معجون است
دلش گرفت وپـریشان به پـای او بنـشست
کسی نگفت خدایی دلـش چرا خون است
فـراز قصه ی لـیـلی ، حکایـت مجـنون
روایت و سخنش سـرود افـسـون است
بخوان به مشرق لیلی غروب مجنون را
غروب لیلی ومجنون طلوع همگون است
کسی که چیـد گـل از گـلشن نگـاهـت را
نشسته به راهـت هـمـیشه مجـنون است