طنزینه ها و کاریکاتورهای سهراب سپهری به مناسبت تولد او
سهراب سپهری ( تولد ۱۵ مهر ۱۳۰۷ کاشان – وفات ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ تهران) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهمترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شدهاند.
طنزینههای سهراب سپهری
ایلیا دیانوش
قناعت
عمر نوح هم بدک نیست ولی باید قانع بود و من هستم! مثلا ۴/۱ قارقار کلاغ برای من بس است! یادم هست به یکی نوشتم ۴/۳ قناری را میشنوم! میبینی، قانعتر شدهام! راست است که حجم قارقار بیشتر ولی در عوض خاصیت آن کمتر است!
درس شیمی
کلرید سدیم جز دست معلم شیمی نبود، شوری سفرهی ما از نمک بود! با گچ میشد خانه سپید کرد، با سولفات کلسیم نمیشد! در زنگ فیزیک ارشمیدس با ما بود، در حوض خانهی ما با ما نبود! تنها سود درس شیمی ما سود سوزان بود!
آزادی
بسکه در سرزمین گلوبلبل به کار ما کار داشتهاند، همیناندازه که در دیاری کسی سربهسر ما نگذارد آن دیار را بهشت و مردمش را فرشته میدانیم!
لاپوشانی
معلم نقاشی ما ناتوانی خود از کشیدن ساقهای اسب را پشت علف پنهان میکرد! بیشمارند هنرورانی که لنگی کار خود در پس حجابی نهفتهاند… معلم نقاشی مرا خبر سازید که شاگرد وفادار حقیرت هرجا به کار صورتگری در میماند، چارهی درماندگی بهشیوهی معلم خود میکند!
تابِ شنیدن
چهطور است کمی گوش کنیم؟!
ترس و ترقی
من همیشه از ترس شاگرد اول بودم!
تنبیه بدنی
ترکهی تنبیه، ترکهی انار بود که در شهر من درختش فراوان بود؛ در تعلیم و تربیت آن روزگار، درخت انار سهم داشت! فراگیری محرک گیاهی داشت!
دیدار
اگر یاران، مثل درخت بید خانهی ما کمحرف بودند، هر روز به دیدنشان میرفتم!
روزگار
میدونی چیه؟ من یه دریا رنگ سفید میخوام و عمر نوح، تا تیرگیهای روزگار رو، روسفید کنم!
زنگ مدرسه
سالی یکبار، صدای زنگ مدرسه را اشارت خوش بود و بشارت میداد: پایان آخرین روز سال، پیش از تعطیلات بزرگ تابستان!
اهل حال
آدمهایی داریم که مینشینند و برایت از همهچیز حرف میزنند و «نظر» میدهند. و از «بالا» به تو نگاه میکنند. آنقدر از «حال» میگویند که آدم را به یک جور «تهوع حال» دچار میسازند!
شبهای تابستان
در شبهای داغ تابستان گاهی خودآگاهی آدم ذوب میشود!
شعر خوب
خیلی چیز هستید؛ Sentimental ! و برای همین است که از میان شما شاعر خوب درنمیآید! در کافهپاریس مینشینی، قهوهات را میخوری، با دوستت حرف میزنی و هنوز هم ناخشنود! این را مردمِ persia پررویی میگویند ولی در حقیقت یک جور بیماری است! اما شعر خوب با سلامت بستگی دارد؛ وادارم کردی حرفهای درست بزنم!
تب صمیمیت
من آنها را دوست دارم که از صمیمیت تب میکنند!
کفش
پابرهنگی نعمتی بود که از دست رفت! کفش، تهماندهی تلاش آدم است در راه انکار هبوط! تمثیلی از غم دورماندگی از بهشت! در کفش چیزی شیطانیست؛ همهمهییست میان مکالمهی سالم زمین و پا!
منطق ساده
من مأمور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش را بخواهید، حتا برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم! وقتی میان مزارع راه میرفتم. سعی میکردم پا روی ملخها نگذارم! اگر محصول را میخوردند، پیدا بود که گرسنهاند. منطق من ساده و هموار بود. روزها در آبادی زیر یک درخت دراز میکشیدم و پرواز ملخها را در هوا دنبال میکردم! ادارهی کشاورزی مُزد اندیشهی مرا میپرداخت!
دنیای صنعتی
در دنیای صنعتی نباید دود چراغ خورد. اینجا دودهای زبرتر و خالصتری است؛ دودهای بادوام و آبنرو! در کوچه که راه میروی گاه یک تکه دود صمیمانه روی شانهات مینشیند و این تنها علامت شهر است. وگرنه آن جرثقیل که از پنجرهی اتاق پیداست، نمیتواند صمیمانه روی شانهی کسی بنشیند! اصلا برازندهی جرثقیل نیست! اگر اینکار را بکند، به اصالت خانوادگی خود لطمه زده است!
منابع کلیهی سخنان فوق، کتاب «برهنه با زمین» شامل گزینگویهها و ناگفتههای سهراب سپهری، تألیف ایلیا دیانوش است که انتشارات مروارید آن را به چاپ رسانده است.
منبع : گل آقا
کاریکاتورهای سهراب سپهری :
اثر : بهمن عبدی
اثر : بزرگمهر حسین پور / گل آقا
اثر : وحید شریفی
اثر : هادی حیدری
اثر : سعید نوروزی / خط خطی
اثر : علیرضا پاکدل