چه بسا افرادی با گذرنامههای جعلی کشورهای اروپایی، امریکایی و غیره در ایران برای موساد، فعالیت میکردند؛ با این تذکر که جاسوسان و مأموران غیررسمی موساد یهودیانی بودند که در کشورهای مختلف زندگی میکردند و تابعیت و گذرنامه مربوطه آن کشورها را نیز در اختیار داشتند، اما نسبت به دولت اسرائیل وفاداری ایدئولوژیک و سیاسی داشتند.
در گسترش نفوذ موساد در ایران، برخی شخصیتها و افراد وابسته به صهیونیستها مؤثر بودند و با اقدامات و فعالیتهای پیدا و پنهان آنان، موساد به سرعت در ایران رشد کرد. یعقوب نیمرودی از مهمترین این افراد محسوب میشود که بیش از سیزده سال در ایران حضور داشت.
یعقوب نیمرودی چه کسی بود؟
یعقوب نیمرودی، فریند صیون، افسر پیشین سازمان اطلاعات نظامی اسرائیل و از بنیانگذاران شبکههای جاسوسی موساد در ایران و عراق و شیخنشینهای خلیجفارس، در اول ژوئن 1926 در یک خانواده یهودی عراقی در بیتالمقدس (اورشلیم) به دنیا آمد. یعقوب در سالهای1940ـ1947در یک خانواده یهودی عراقی در بیتالمقدس (اورشلیم) به دنیا آمد. یعقوب در سالهای1940ـ1947 به اتفاق اسحاق ناوون، دوست دوران کودکیاش و شخصیت بلندپایه بعدی در دولت اسرائیل، در سازمان "هاگانا" به فعالیتهای تروریستی علیه مسلمانان اشتغال داشت و لذا در جوانی عضو شعبه عربی "پالماخ" شد. در جریان جنگ 1947 صهیونیستها و مسلمانان که منجر به تأسیس دولت اسرائیل در 1948 شد، یعقوب نیمرودی در اداره اطلاعات به کسب خبر از وضع نظامی اردن اشتغال داشت. با تأسیس دولت اسرائیل، نیمرودی به فعالیت خود در صفوف اطلاعات نظامی ادامه داد و در سالهای 1948ـ1955 مسئولیت ستاد فرماندهی جنوب را در این سازمان عهدهدار بود و به گفته نشریه معاریو "به عنوان کارشناس مسائل عشایر مصر و اردن خدمات ذیقیمتی در خنثی کردن عملیات فداییان عرب انجام داد." طبق اسناد موجود، ظاهراً نیمرودی برای نخستینبار در تاریخ 30/10/1334 از طریق مرز ترکیه وارد ایران شد و بهطور رسمی متصدی معاونت "آژانس یهود" در تهران گردید. وی در فرم اقامتش خود را کارمند پیشین "آژانس یهود" در اسرائیل معرفی کرده است. ولی در واقع همانطور که در خاطرات ارتشبد فردوست بهطور مشروح بیان شده، نیمردی هدایت شبکه موساد را در ایران به عهده داشت.در نتیجه عملکرد اطلاعاتی و سیاسی و فرهنگی سرویسهای جاسوسی غرب بود که رژیم پهلوی در دهه 1340 به نزدیکترین متحد اسرائیل و بزرگترین پایگاه صهیونیسم در منطقه بدل گردید. این موفقیت تا حدود زیادی با نام یعقوب نیمرودی و شگردهای زیرکانه او پیوند خورده است.
ادارة کل هفتم ساواک ذیل این خبر میافزاید: ... سرهنگ نیمرودی مدت 13 سال در ایران ظاهراً به عنوان وابسته نظامی اسرائیل خدمت مینموده و اشتغال جدید وی در ایران اعم از اینکه از ارتش کنارهگیری نماید یا ننماید به احتمال زیاد پوششی برای فعالیت اطلاعاتی در خلیجفارس و شیخنشینها خواهد بود.
ورود نیمرودی به روابط اقتصادی
بدینسان، از سال 1349 یعقوب نیمرودی در چهره جدید خود، به عنوان یک سرمایهدار و واسطه، در ایران فعال است. این فعالیتها، که بر کنار از اقدامات مرموز اطلاعاتی نبوده، تا اوایل سال 1357 ادامه داشت. در تاریخ 27/1/1357، اداره کل هشتم ساواک به ریاست ساواک چنین گزارش داد: ... در تاریخ 12 ـ 14/1/2537 از سرویس مرکزی اسرائیل در تل آویو شخصی بهنام اورهام پیر تلفنی با منزل روبن مرخاو رابط سرویس زیتون تماس گرفت و اظهار داشت: شخصی بهنام یعقوب نیمرودی که قبلاً در تهران بوده ولی اکنون میلیونر است امروز میخواهد پیش ما [به اسرائیل] بیاید و با خودش چیزهایی دارد که ما نمیخواهیم با آنها این طرف و آن طرف بگردد و کاری کنید که او راحت از تهران خارج شود. رابط سرویس در جواب از مافوق خود آقای اورهام پیر پرسید که یعقوب نیمرودی با چه گذرنامهای و ویزایی وارد شده است و آنگاه گفت: هواپیمای ال عال یک ساعت و نیم دیگر پرواز میکند چرا موضوع را قبلاً و همان موقع که به او گذرنامه دادهاید اعلام نکردهاید زیرا تلفنی نمیشود. در این باره اقدام کرد...همانطور که از سند فوق مشهود است، یعقوب نیمرودی تا آخرین ماههای سلطنت پهلوی با حمایت موساد محمولههای "سری" خود را از مرزهای ایران عبور میداده است.
در تاریخ 27/2/357 مجله اسرائیلیها عولام با عنوان "یعقوب نیمرودی: کارشناس مسائل مالی ایران، گردآورنده آثار باستان و دوستدار گوسفند" نوشت: سرهنگ ذخیره [نیمرودی] که امروز صادر کننده موفقی است، بهترین سالهای زندگی خود را در ارتش گذرانید. بیشتر حوادث و مأموریتهای دوران خدمت نظامی او هنوز اسرار مکتوم محسوب میگردد و تنها در زمان خود میتوان از روی آنها پرده برداشت. بدون تردید این خاطرات میتواند داستانی بسیار مهیج باشد. نیمرودی که 52 سال دارد در اورشلیم در یک خانواده عراقیالاصل متولد گردید. شاید مردم او را به عنوان شخصیتی که از اسحق ناوون در مبارزه برای رسیدن به مقام ریاست جمهوری حمایت کرد بشناسند. نیمرودی دوست کودکی ناوون بود و با هم در صفوف سازمان هاگانا در اورشلیم خدمت میکردهاند. ولی نیمرودی تنها دوست شخصیتهای بزرگ نیست، بلکه او خود فردی خود ساخته و متشخص است. زمانیکه ارتش اسرائیل در جستوجوی فرد مناسبی برای وظیفه ویژه پرورش روابط با ایران بود، این مأموریت دشوار به عهده نیمرودی گذارده شد. او بیش از 10 سال به عنوان وابسته نظامی در ایران خدمت کرد و اساس مناسبات ایران و اسرائیل را پایه گذارد. یعقوب مأموریت خود را در ایران به پایان رسانید، ولی باکتری ایرانی به او سرایت کرد. خانه او در ساریون با قالیها و نقاشیها و سایر آثار هنری [ایرانی] دقیقاً شبیه خانهای است که در ایران در آن سکونت داشته است. در این خانه فضای خاصی وجود دارد و آن اطاقی است که به سبک اصفهان تزئین شده و سراسر آن با آثار ایرانی تزئین شده است. هر شخصیت ایرانی که برای بازدید به اسرائیل میآید و در این اطاق از او پذیرایی میشود، خود را در خانه خود احساس میکند. گنج واقعی در خانه آقای نیمرودی کلکسیون آثار باستانی و بهویژه ظروف سفالینی است که آنها را به هنگام مأموریت خود در ایران خریداری کرده است. در این کلکسیون ظروف سفالینی از املش (ناحیهای در ایران) متعلق به 3000 سال قبل از میلاد و هم چنین آثار باستانی دوره اسلامی (700 سال قبل) وجود دارد. بدون شک، خانه نیمرودی یک مرکز فرهنگ و هنر اصیل ایرانی محسوب میشود که آثار آن طی سالها تلاش خریداری شده[!] و نه تنها او بلکه همسرش، ریبکا، و 4 فرزند او شب و روز در یک محیط ایرانی به سر میبرند.
نیمرودی علاوه بر اینکه به بیماری ایران دوستی [!] مبتلا شده، دوستان و روابط زیادی در ایران دارد که در نتیجه آن وی به صدور کالاهای اسرائیلی به ایران میپردازد و نمایندگی چند شرکت صادراتی اسرائیل را به عهده دارد.
این رپرتاژ را میتوان سرآغاز تحقق رویاهای پردامنهای دانست که نیمرودی به عنوان یک یهودی فقیر عرب سالها در آرزوی آن بود و اینک او که عقده رنج پدران خود را در کوچه باریکهای کثیف محله یهودینشین بغداد در سینه داشت، در نقش یک میلیونر "اروپایی منش" در تلاش برای ارضاء روان خویش در جستوجوی نام و شهرت بود. ولی دیری نگذشت که طوفان انقلاب اسلامی فرا رسید و ضربات مالی مهلکی بر نیمرودی وارد ساخت و مهم تر از آن، دومین پایگاه صهیونیسم در منطقه و نزدیکترین متحد اسرائیل را، که ثمره سالها تلاش روچیلدها بود. نابود ساخت. بدینترتیب، مرحله جدیدی در زندگی نیمرودی آغاز شد و او تجربیات و آشناییها و ارتباطات خود را در جهت انواع توطئهها علیه انقلاب اسلامی ایران به کار گرفت. در کارنامه توطئههای صهیونیسم علیه انقلاب اسلامی ایران، یکی از برگهای آن رسوایی "ایران گیت" است که چهرة نیمرودی را به صفحات اولی مطبوعات غرب کشانید. در این ماجرا روشن شد که نیمرودی به همراه یک توطئهگر و شارلاتان ایرانی بهنام منوچهر قربانیفر، از عوامل فراری کودتای نافرجام "نوژه"، عالیترین مقامات "کاخ سفید" واشنگتن را فریب داده و آنان را، که مشتاق گشایش باب رابطهای با جمهوری اسلامی ایران بودهاند، به کام یک کلاهبرداری بزرگ مالی و سیاسی کشانیده است.
منابع:موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی،خبرگزاری فارس