مربی پرسپولیسی: به مربیشان گفتم برو بچههایت را جمع کن
ماجرایی که روایت میشود نه امروز و دیروز که چند سال قبل رخ داد. شاید این ماجرا برایتان باورنکردنی باشد اما کسی که آن را برایمان تعریف میکند، خودش در بطن ماجرا بوده است.دوشنبه 4 دی 1396 - 16:28
به گزارش خبرورزرشی، همه چیز از یک تماس تلفنی آغاز میشود. تماسی از سوی یک پرسپولیسی با سرمربی وقت استقلال. سرمربی که در خانهاش در پاسداران مشغول استراحت است، تلفنش را جواب میدهد و حال و احوال میپرسد ولی در ادامه چیزهایی میشنود که برایش عجیب است: «من و تو بچه محلیم. دوستت دارم و دوست دارم همیشه موفق باشی. این آدرس را بنویس...» سرمربی که شوکه شده، از همسرش میخواهد قلم و کاغذ بیاورد و بعد شروع به یادداشت میکند: «اکباتان. خب... بلوک...» سرمربی استقلال میپرسد: «چه خبر است؟ برای چی این آدرس را دادهای؟» آن پرسپولیسی با ناراحتی میگوید: «برو و بازیکنانت را جمع کن، تا آبروی خودت و تیمت و باشگاهت و آنها نرفته. من هم اتفاقی این موضوع را فهمیدم. همین الان هم بروید میتوانید مچشان را بگیرید...»
سرمربی به محض اینکه تلفن را قطع میکند، تلفن همراه سرپرست تیم را میگیرد. به او میگوید کجاست و جواب میشنود سعادتآباد. داستان را برایش تعریف میکند و میگوید: «آبرویمان رفته. باید پرسپولیسیها زنگ بزنند و بگویند بازیکنان ما در مهمانی هستند؟ کی باید اینها را جمع کند؟ آبروی ما را دارند میبرند...»
دو طرف در محلی قرار میگذارند اما ترافیک به سمت اکباتان آنقدر شدید است که دیرتر میرسند. مهمانی ساعات پایانی خود را سپری میکند و چند بازیکن استقلال محل را ترک کردهاند و فقط دو، سه نفر ماندهاند. مربی استقلال برای نزدیکانش نقل میکند: «چون اکباتان پر از ساختمان است و بلوک بلوک، کمی طول کشید واحد مورد نظرمان را پیدا کنیم. به سختی پیدایش کردیم. زنگ زدیم در را باز کردند. تا ما را دیدند جا خوردند. آن بازیکنان را کشیدیم بیرون ولی بیشتر بچهها رفته بودند...»
سرمربی وقتی با بازیکنان روبهرو میشود سرشان داد میزند که آفرین، اینطور خودتان را بدبخت میکنید؟ اعتراضهای او به بازیکنان تمامی ندارد و میگوید: «اگر پلیس شما را میگرفت چهکار میکردید؟ پرونده برایتان درست میشد باید فوتبالتان را میگذاشتید کنار. خجالت نمیکشید؟»
بازیکنانی که گیر افتادهاند سکوت میکنند و حرفی نمیزنند. مربی خیلی زود متوجه میشود چه بازیکنانی به مهمانی رفتهاند. دو روز بعد تیم با سایپا بازی دارد و سرمربی مثل گلوله آتش است. وقتی در جریان بازی بعضی از بازیکنان ضعیف عمل میکنند سرمربی لب خط بدجور بالا و پایین میپرد. در اواسط مسابقه وقتی مربی لب خط شاکی است و فریاد میزند، هواداران فکر میکنند او از مربی حریف شاکی است و به همین دلیل تا دقیقه آخر علیه او فحاشی میکنند. مربی حریف هم در کنفرانس میرود و علیه مربی استقلال حرف میزند چون تصور میکند او به هواداران خط داده و خلاصه داستانی به راه میافتد. آنطرفتر، در رختکن مربی به بازیکنانی که در پارتی بودهاند هجوم میبرد و به یکی از آنها میگوید فصل بعد دنبال تیم باش! این میشود که آقای «م» فصل بعد باشگاه را ترک میکند و میرود.
یک سال بعد که سرمربی استقلال آن مربی را در یکی از بازیها ملاقات میکند به او میگوید: «من عصبانیتم به خاطر بازیکنان بود. رفته بودند پارتی و من شاکی بودم وگرنه بنده با شما مشکلی نداشته و ندارم!»