ماجرای مسمومیت امام حسن مجتبی توسط همسرش +سرنوشت”جعده”


ماجرای مسمومیت امام حسن مجتبی(ع) توسط همسرش +سرنوشت”جعده”همسرامام حسن جَعده (یا جُعده) بنت اَشعَث بن قِیس کِندی است. 3٫ انساب الاشراف، ج 3، ص14 و 15. 4٫ ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 9، ص138-139. چگونگی ازدواج جعده با حسن مجتبی -رفع شبهات کثرت ازدواج های امام حسن مجتبی(ع)

ماجرای مسمومیت امام حسن مجتبی(ع) توسط همسرش +سرنوشت”جعده”همسرامام حسن

جَعده (یا جُعده) بنت اَشعَث بن قِیس کِندی است.

۳٫ انساب الاشراف، ج ۳، ص۱۴ و ۱۵.
۴٫ ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۹، ص۱۳۸-۱۳۹.

چگونگی ازدواج جعده با حسن مجتبی -رفع شبهات کثرت ازدواج های امام حسن مجتبی(ع)
بلاذری می‌نویسد:
امام علی (ع) دختر سعید بن قیس به نام «ام عمران» را برای فرزندش حسن (ع) خواستگاری کرد. سعید با برادرش اشعث، به مشورت پرداخت و جریان را به او گفت. اشعث از روی نیرنگ به سعید گفت: پس بهتر نیست او را به پسر من محمد که پسر عمویش هست بدهید؟ بدین طریق، اشعث در مشورت خیانت کرد و سپس دختر خودش جعده را برای ازدواج امام حسن (ع) پیشنهاد داد.[۱]

ازدواج امام حسن (ع) با جعده در زمان حکومت امام علی (ع) و در کوفه بوده است چرا که در برخی از روایات اشعث حضرت علی (ع) را «امیرالمؤمنین» خطاب می‌کند [۲] و از سوی دیگر اشعث در زمان عثمان، حاکم آذربایجان بوده و پس از جنگ جمل بود که عزل شد و به کوفه آمد. بنابراین، می‌توان گفت که این خواستگاری در کوفه بوده است لذا وقوع آن در فاصله سال های ۳۶ تا ۴۰ هجری بوده است که امام علی (ع) در کوفه بوده است.

با توجه به خواستگاری امام علی (ع) برای امام حسن (ع) در این ازدواج در کوفه، از سویی این امر بطلان سخن کسانی است که می‌گویند امام حسن (ع) به کرات زن می‌گرفته و طلاق می‌داده است و امام علی (ع) از این کار وی ناراضی بوده است و در کوفه از مردم خواسته است که دخترانشان را به عقد وی درنیاورند!. زیرا اگر امام علی (ع) از کار وی ناراضی بود، خودش برای وی خواستگاری نمی کرد.

از سوی دیگر، با توجه به اینکه جعده تا پایان عمر (۱۰سال)در عقد امام حسن (ع) بود ، این هم دلیل بطلان روایاتی است که امام حسن (ع) را زیادطلاق دهنده زنان معرفی می‌کنند؛ چرا که پدرخانمش “اشعث” در جنگ صفین در مقابل امام علی (ع) ایستادبهانه خوبی بودبرای طلاق که این کارانکرد،همچنین نازابودن جعده بهانه بزرگتری میتوانست باشد.

بعد از مدتی معاویه‌ با وعده مال واعتبار وزندگی مرفه وازدواج بایزید، جعده‌ را تطمیع‌ کرد تا شوهرش‌، امام‌ حسن مجتبی(ع) را که در آن زمان خانه‌نشین شده بود، ازمیان بردارد! و او نیز به طمع ثروت زیاد و عروس خلیفه وقت شدن چنین‌ کرد.(۳)

روزی امام حسن(ع) روزه بود، جعده زهر را در شیر ریخت و در هنگام افطار به امام(ع) داد، امام مقداری از آن نوشیدو فرمود: «انا لله وانا الیه راجعون»، جعده‌ پس‌ از زهر دادن‌ به‌ امام‌ حسن(ع)، مورد نفرین حضرت‌ قرار گرفت.(۴)‌از آن پس، پیوسته لخته‌های خون بالا می‌آورد و این وضع ۴۰ روز ادامه داشت تا سرانجام در روز ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری پس از وصیت به برادرش، امام حسین(ع)، دار فانی را وداع گفت.

پس‌ از کارگر شدن زهر، معاویه‌ به‌ وعده مالی‌ که‌ به‌ جعده‌ داده‌ بود وفا کرد، ولی‌ به‌ ازدواج‌ او با یزید رضایت‌ نداد(۵) و به‌ او گفت:‌ می‌ترسد فرزندش‌ را نیز مانند حسن ‌بن‌ علی‌ به‌ قتل‌ برساند.(۶)

البته جعده فریب وعده‌های معاویه را خورد، نه عاشق یزید باشد، بلکه چون خلیفه آن وقت معاویه بود و می‌خواست زن پسر خلیفه آن روز و خلیفه آینده شود، دست به چنین کاری زد و امام در این قضیه فدای توطئه معاویه و یزید شد.

سرنوشت جعده و زندگی او پس از امام حسن(ع)

جعده‌ پس‌ از امام‌ حسن‌ مجتبی(ع)، دو بار ازدواج‌ کرد، نخست‌ با «یعقوب ‌بن‌ طلحه بن‌ عبیدالله» (۷) که‌ برای‌ او سه‌ پسر به‌ نام‌های‌ اسماعیل‌، اسحاق‌ و ابوبکر به ‌دنیا آورد؛ اسماعیل‌ و اسحاق‌ به‌ هنگام‌ حیات‌ پدر از دنیا رفتند.(۸)

پس‌ از کشته‌ شدن‌ یعقوب ‌بن‌ طلحه‌ (متوفی‌ ۶۳) در واقعه حره‌ (۹) با عباس ‌بن‌ عبدالله ‌بن‌ عباس‌ (فرزند ارشد ابن‌عباس‌) ازدواج‌ کرد و برای‌ او پسری‌ به‌ نام‌ محمد و دختری‌ به‌ نام‌ قریبه به‌ دنیا آورد که‌ از این‌ دو نیز نسلی‌ باقی‌ نماند.(۱۰)
بنی‌ مسمه الازْواج‌ کیست؟
در گزارش‌ها آمده‌ که‌ قریشیان‌ به‌ هنگام‌ مشاجره‌ با فرزندان‌ جعده‌ آنان‌ را «بنی‌ مسمه الازْواج‌» -فرزندان‌ زنی‌ که‌ همسرانش‌ را مسموم‌ می‌کند- خطاب‌ می‌کردند.(۱۱)

بَنی‌ مُسِمَّهِ الازْواج‌« (فرزندان‌ زنی‌ که‌ همسرانش‌ را مسموم‌ می ‌کند)

پاورقی

۱- انساب الاشراف، ج ۳، ص۱۴ و ۱۵.
۲- ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۹، ص۱۳۸-۱۳۹.

۳-شیخ مفید، جلد‌ ۲، صفحه‌ ۱۶؛ ابن‌شهر آشوب‌، جلد‌ ۳، صفحه‌ ۲۰۲؛ اربلی‌، جلد‌ ۲، صفحه ۱۳۸ـ۱۳۹

۴-قطب‌ راوندی‌، جلد‌ ۱، صفحه‌ ۲۴۲

۵- ابوالفرج‌ اصفهانی‌، صفحه‌ ۴۸

۶- مسعودی‌، جلد‌ ۳، صفحه ۱۸۲

۷–بلاذری، جلد‌۲، صفحه۳۶۹

۸-ابن‌سعد، جلد ‌۵، صفحه‌۱۲۳

۹- ابن‌سعد، جلد ‌۳، قسم‌۱، صفحه‌ ۱۵۲

۱۰- ابن‌سعد، جلد‌۵، صفحه‌۲۳۱

۱۱- ابوالفرج ‌اصفهانی صفحه۳۲

اشعث بن قیس کیست؟

اَشْعَث‌ِ بْن‌ِ قَیس‌ِ کِنْدی، از مردان‌ مشهور در تاریخ‌ نیمه نخست‌ سده اول هجری است، وی‌ بزرگ‌ قبیله پر نفوذ کنده‌، از آغاز مسلمانى‌ تا هنگام‌ مرگ‌ در بسیاری‌ حوادث‌ نقش‌ عمده‌ داشت‌ و مى‌توان‌ گفت‌ که‌ حضور او در پاره‌ای‌ مواقع‌ خود حادثه‌ ساز بود. ملک‌داری‌ و فرمانروایى‌ در خاندان‌ او سابقه‌ای‌ دراز داشت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ توجه‌ به‌ وضع‌ و موقعیت‌ قبیله کنده‌ در شبه‌ جزیره عربستان‌، برای‌ شناخت‌ بسیاری‌ از رفتارها و مواضع‌ سیاسى‌ اشعث‌ مهم‌ است.

اشعث‌ به‌ عنوان‌ مهم‌ترین‌ بازمانده امیران کنده‌، در هر حادثه‌ای‌ به‌ دنبال‌ به‌ دست‌ آوردن‌ موقعیت‌ پیشین‌ نیاکان‌ خویش‌ بود، نکته‌ای‌ مهم است که باید از آغاز مطالعه زندگى‌ سیاسى‌ او تا به‌ هنگام‌ مرگش‌ همواره‌ به آن‌ توجه‌ کرد،

اشعث هنگام‌ هجرت‌ پیامبر(ص‌) حدود ۲۵ سال‌ داشته‌ است‌، نحوه آشنایی وپذیرشش به اسلام درتاریخ آمده است که وی‌ به‌ خونخواهى‌ پدرش‌، قیس‌ اشج‌، با بنى‌ مراد به‌ جنگ‌ برخاست‌، اما شکست‌ خورد و به‌ اسارت‌ درآمد و فدیه هنگفتى‌ که‌ آن‌ را ۳ هزار شتر گفته‌اند، داد و آزاد شد.

اشعث‌ بن‌ قیس‌ نیز همراه‌ تنى‌ چند از بزرگان‌ کنده‌ به‌ مدینه‌ درآمد و اسلام‌ آورد، به‌ هر حال «اسلام‌» اشعث‌ و کندیان‌ دیری‌ نپایید و تیره‌هایى‌ از کنده‌ که‌ از پیش‌ از وفات‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌) سرکشى‌ را آغاز کرده‌ بودند، در زمره مرتدان‌ در آمدند، اشعث‌ نیز خود در پاسخ‌ زید بن‌ لبید که‌ خبر وفات‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌) و خلیفه شدن ابوبکر را به‌ او داد و خواستار بیعت‌ او بود، روی‌ خوشى‌ نشان‌ نداد امتناع‌ اشعث‌ از پاسخ‌ صریح‌ و روشن‌، نشان‌ از زیرکى‌ او دارد، گویا اشعث‌ منتظر سرکوب‌ این‌ تیره‌ها بود تا ریاست‌ خود را تثبیت‌ کند.

به‌ همین‌ سبب‌ وقتى‌ بازماندگان‌ دیگر تیره‌ها پس‌ از نبرد با زیاد به‌ سوی‌ اشعث‌ آمدند، او همراهى‌ و یاری‌ ایشان‌ را مشروط به‌ این‌ دانست‌ که‌ وی‌ را «ملک‌» خویش‌ گردانند و آنان‌ نیز او را «ملک‌» خواندند و تاج» بر سرش‌ نهادند.

نخستین‌ درگیری‌ کندیان‌ به‌ سرکردگى‌ اشعث‌ با سپاهیان‌ زیاد به‌ شکست ‌زیاد انجامید، اما سپس‌ اشعث‌ و کندیان ‌شکست‌ خوردند و به‌ قلعه‌ای‌ پناه‌ بردند، اشعث‌ که‌ به‌ دشواری‌ افتاده‌ بود، در برابر تسلیم‌ قلعه‌، برای‌ خود و خانواده‌اش‌ از زیاد امان‌ خواست‌ و زیاد پذیرفت‌، همچنین آمده است اشعث‌ در گرفتن امان‌ برای‌ خود و خانواده‌اش‌، با نیرنگى‌ کندیان‌ را استثنا کرد و به‌ همین‌ سبب‌ مورد لعن‌ و نفرین‌ ایشان‌ قرار گرفت‌ و حتى‌ به‌ او لقب‌ «عرف‌ النار» به‌ معنى‌ پیمان‌ شکن‌ داده‌ شد، اشعث‌ را با دیگر اسیران‌ به‌ مدینه‌ آوردند، اما ابوبکر آزادش ‌کرد و خواهر خود را به ‌ازدواج او ‌درآورد

اشعث‌ در دوره خلافت‌ عثمان‌ عامل‌ آذربایجان‌ شد و از کسانى‌ بود که‌ خلیفه‌ بر هر یک‌ از ایشان‌ ناحیه‌ای‌ را به‌ اقطاع‌ داد، چون‌ امیرالمؤمنین‌ على‌(ع‌) خلافت‌ یافت‌، اشعث‌ بر ولایت‌ آذربایجان‌ و ارمنیه‌ باقى‌ ماند، پس‌ از واقعه جمل‌، امام‌ على‌(ع‌) به او امر کرد تا اموال‌ آذربایجان‌ را تسلیم‌ کند،وی در جنگ‌ صفین‌ به‌ دستور امام‌ على(ع‌) شرکت کرد.

اشعث‌ در نبرد با سرکشان‌ شام‌ و عراق‌، باحضرت على(ع‌) همکاری کردولی نگاه او به رضایت مردمی شخصیت سیاسی ازاو به نمایش می گذارد،نه شخصیت دینی،چنانکه در گرماگرم‌ نبرد صفین که‌ معاویه‌ شکست‌ را نزدیک‌ مى‌دید، برادر خود عتبه بن‌ ابوسفیان‌ را با پیشنهاد ترک‌ جنگ‌ نزد اشعث‌ فرستاد، با آنکه‌ اشعث‌ در این‌ مذاکرات‌ امام‌ على‌(ع‌) را ستود و در باره ترک‌ مخاصمه‌ پاسخ‌ مثبت‌ نداد، اما در شب‌ لیله الهریر که‌ نزدیک‌ بود سپاهیان‌ امام(ع‌) کار جنگ‌ را یکسره‌ کنند، اشعث‌ در جمع‌ کندیان‌ به‌ پا خاست‌ و ضمن‌ خطبه‌ای‌، با لحنى‌ مصلحت‌ جویانه‌ خواستار ترک‌ خونریزی‌ بیشتر شد، بنابر این‌ روایات‌ تا خبر خطبه اشعث‌ به‌ معاویه‌ رسید، دستور داد تا قرآن‌ هارا فراز نیزه‌ها کنند.

پیشنهادصلح درآستانه پیروزی
سپاه عراق(لشکریان حضرت علی)، ضربه‌های مهلکی بر سپاه شام (لشکریان معاویه )زده و تا پیروزی نهایی فاصله‌ای نداشتند، اما معاویه که خود را در انتهای راه می‌دید، پیشنهاد عمرو بن عاص را پذیرفت و دستور داد قرآن‌ها را بر سر نیزه کنند.
گذاشتن قرآن بر نیزه، نشان آن بود که بیایید تا قرآن میان ما حَکَم باشد؛ یعنی جنگ بس است و قرآن، حق و باطل میان ما را مشخص خواهد کرد.

حیله معاویه هنگامی بود که مالک اشتر پیروزی‌هایی را به دست آورد و نزدیک بود نتیجه نبرد را به نفع سپاه عراق پایان دهد. اما امام على(ع) که از هر طرف، تحت فشار شدید طرفداران حکمیت بود، یزید بن هانى را به دنبال مالک فرستاد و پیام داد: «نزدم بیا». مالک گفت: برگرد و به امام بگو: اکنون وقتش نیست که مرا از سنگرم برگردانی. عجله نفرما؛ زیرا من امیدوارم که خدا به زودی ما را سازد! یزید نزد امام برگشت … طرفداران حکمیت به امام گفتند: به او فرمانی صریح و محکم بده تا نزدت باز گردد، و گرنه به خدا سوگند تو را عزل می‌کنیم! امام مجدداً یزید را نزد مالک فرستاد و او دستور امام را رساند. مالک پرسید: آیا به سبب بالا بردن قرآن‌ها چنین کرده‌اند؟! گفت: آرى! مالک گفت: به خدا سوگند! آن دم که قرآن‌ها را بالا آوردند؛ هرگز نمی‌پنداشتم که بر اثر آن، اختلاف نظر و پراکندگى روى دهد. آیا مددى را که خداوند به ما رسانده می‌بینى؟ آیا سزا است که این فرصت دست‌نیافتنی را رها کنیم و برگردیم؟! پیک امام گفت: آیا خواهی پذیرفت که تو در خط مقدم پیروز شوى، اما در عقبه، خیانت‌کاران امیر مؤمنان را در خیمه‌اش تنها گذاشته و او را به دشمن تسلیم کنند؟! مالک گفت: سبحان الله، به خدا چنین نمی‌خواهم. ابن هانی گفت: آن خائنان به امام گفتند: به دنبال مالک بفرست تا نزدت بیاید و گرنه، همان‌گونه که عثمان را کشتیم، تو را نیز کشته و یا به دشمن تسلیم می‌کنیم. به دنبال آن بود که مالک دست از نبرد کشید و به عقب برگشت.
پس‌ از این‌ ماجرا اشعث‌ از امیرالمؤمنین‌ على‌(ع‌) مؤکداً مى‌خواست‌ که‌ پیشنهاد «دعوت‌ به‌ کتاب‌ الله» را بپذیرد و خواستار ترک‌ مخاصمه‌ بود، اشعث‌ همچنین‌ نظر معاویه‌ را در باب‌ قرار دادن‌ یک‌ حَکَم‌ از شام‌ و دیگری‌ از عراق‌ پسندید و همراه‌ “کندیان‌” ابوموسى‌ اشعری‌ را برگزید و با حکمیت‌ ابن‌ عباس‌ یا مالک‌ اشتر به‌ عنوان‌ نماینده‌ از سوی‌ امام‌ على(ع‌) و عراقیان‌ مخالفت‌ کرد .

وقتى‌ بر سر لقب‌ «امیرالمؤمنین‌» برای‌ امام‌ على‌(ع‌) هنگام‌ نوشتن‌ صلح‌ نامه‌ میان‌ نمایندگان‌ دو سپاه‌ اختلاف‌ افتاد، اشعث‌ از کسانى‌ بود که‌ خواستار محو این‌ لقب‌ در آن‌ نامه‌ شد و مالک‌ اشتر سخت‌ به‌ او اعتراض‌ کرد، به‌ هر حال‌ با ظهور گرایش‌ خوارج‌ که‌ امام‌ على‌(ع‌) تا سر حد ممکن‌ کوشید با ایشان‌ مدارا کند، اشعث‌ از کسانى‌ بود که‌ اعتقاد داشتند باید پیش‌ از آغاز دوباره جنگ‌ با معاویه‌، نخست‌ با خوارج‌ نهروان‌ جنگید، پس‌ از نبرد نهروان‌، امام(ع‌) یاران‌ را به‌ جنگ‌ با معاویه‌ خواند، اما اشعث‌ خستگى‌ از جنگ‌ را بهانه‌ کرد و سخنان‌ او نیز در سپاهیان‌ تأثیری‌ بسزا کرد و به‌ همین‌ سبب‌ امام(ع‌) راهى‌ کوفه‌ شد.

فرزند بزرگش‌ محمد، از ام‌فروه‌ خواهر ابوبکر، در دستگیری‌ حجر بن‌ عدی‌، صحابى‌ امیرالمؤمنین(ع‌) شرکت‌ فعال‌ داشت، او از امیران‌ مورد اعتماد زیاد بن‌ ابوسفیان‌ و ابن‌ زیاد بود و در دستگیری‌ و قتل‌ هانى‌ بن‌ عروه‌ و مسلم‌ بن‌ عقیل‌ در آستانه واقعه کربلا، شرکت‌ جست، فرزند دیگر او، قیس‌، از کسانى‌ بود که‌ امام‌ حسین‌(ع‌) را به‌ کوفه‌ دعوت‌ کرد، با این همه‌، به‌ لشکر شام‌ پیوست‌ و مکاتبه‌ با آن‌ حضرت‌ را انکار کرد، او همان کسی بود که‌ پس‌ از شهادت‌ امام‌(ع‌) جامه‌ از پیکر آن‌ حضرت‌ ربود، جعده‌ دختر اشعث‌ که‌ با نیرنگ‌ پدر به‌ همسری‌ امام‌ حسن‌ مجتبى‌(ع‌) درآمد، به‌ فریب‌ معاویه‌، آن‌ حضرت‌ را مسموم‌ کرد.

خانواده اشعث‌ حتى‌ تا قرن سوم هجری نیز در کوفه‌، در حوادث‌ سیاسى‌ غالباً به‌ نفع‌ حاکمان‌ نقش‌ داشتند و همواره‌ به‌ نیرنگ‌ بازی‌ شهره‌ بودند و چون‌ یکى‌ از ایشان‌ خواست‌ به‌ خدمت‌ امام صادق(ع‌) برسد، آن‌ حضرت‌ نپذیرفت.

اماارتباط اشعث با ابن‌ ملجم‌ و نقش‌ او در توطئه شهادت‌ امیرالمؤمنین‌ على(ع‌) جای ابهام دارد.



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

دو راهی سخت استقلال در نقل‌وانتقالات