ماجرای حمله عراق”صدام” به کویت


ماجرای حمله صدام به «کویت» ونجات ایران! صدام حسین  در تاریخ 11 مرداد 1369 (دوم اوت1990میلادی) به کویت حمله و این کشور را اشغال کرد. عراق با این حمله باعث بروز بحرانی بین‌المللی گردید و اخطار شورای امنیت را نپذیرفت. دلیل حملهٔ عراق به کویت مشکل بدهی 30 میلیارد دلاری عراق به کویت و تلاش عراق برای بازسازی اقتصاد عراق بود...

ماجرای حمله صدام به «کویت» ونجات ایران!

صدام حسین در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۹ (دوم اوت۱۹۹۰میلادی) به کویت حمله و این کشور را اشغال کرد. عراق با این حمله باعث بروز بحرانی بین‌المللی گردید و اخطار شورای امنیت را نپذیرفت.
دلیل حملهٔ عراق به کویت مشکل بدهی ۳۰ میلیارد دلاری عراق به کویت و تلاش عراق برای بازسازی اقتصاد عراق بود که در جنگ ایران و عراق نابود شده بود. عراق معتقد بود چون جنگ ایران و عراق به سود کشورهای عرب حوزه خلیج فارس بوده‌است، دولت‌های عربی باید بدهی ۳۰ میلیارد دلاری عراق را ببخشند. کویت زیر بار نرفت و تشنج با کویت بروز کرد.

چگونگی حمله صدام به کویت

شیخ جابراحمدالصباح -امیرسابق کویت-می‌گوید: در پایان کنفرانس زمانی که می‌خواستیم عراق را به مقصد کویت ترک کنیم؛ “صدام” خود شخصا پشت فرمان اتومبیل ویژه بنز تشریفات نشست و هدایت خودرو را تا فرودگاه “بغداد” به عهده گرفت. در اتومبیل فقط من بودم و او؛ در حالی‌که صدام سیگار برگ کوبایی بر لب داشت و فضای خودرو مملو از دود این سیگار شده بود در بین راه به او گفتم در کویت منتظرش هستیم و اولین سفر خارجی‌اش را به مقصد کویت داشته باشد. “صدام” هم با تکبیر جواب داد: کویت خانه ماست و می‌آییم.

وی ادامه می‌دهد که منظور او را آن موقع نفهمیدم و وقتی در حال فرار از کویت در تابستان ۱۹۹۰ میلادی بودم متوجه حرف آن مردک متکبر خبیث شدم و در همانجا آرزو کردم (ای کاش) به او در جنگ با ایرانی‌ها کمک نمی‌کردم؛ او نمک‌نشناس و نمک به حرام بود.

ماجرای حمله عراق”صدام” به کویت

همراهان “امیر سابق کویت” می‌گویند که دیکتاتور سابق عراق وقتی به کویت حمله کرد، امیر کویت در خواب بود و با وضعیتی پریشان او را به خاک عربستان منتقل کردند.

چند روز بعد از اشغال نظامی کویت توسط بعثی‌ها، صدام شیخ جابر احمد الصباح را فردی عیاش و فاسد معرفی کرد و فیلمی از عیاشی‌های او را پخش نمود. صدام در پاسخ به این سوال خبرنگاری که چرا دیگر لباس نظامی نمی‌پوشد، گفت: من در کویت مردی مقابل خود نمی‌بینم. اگر در جنگ با ایرانی‌ها لباس نظامی می‌پوشیدم، به دلیل آن بود که آنها مرد جنگ بودند.

در ساعت ۲ نیمه شب به وقت محلی در تاریخ دوم اگوست ۱۹۹۰ ، زبده ترین نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق (شامل لشگر یکم حمورابی ،لشگر دوم مدینه المنوره،لشکر سوم مکانیزه توکل علی الله و لشکر ششم موتوریزه بخت النصر) و نیرو های ویژه ارتش عراق هجوم به خاک کشور پادشاهی کویت را اغاز کردند.

نقش محوری و اصلی ارتش بعثی عراق را در این هجوم کماندوهای ان ارتش بر عهده داشتند که بوسیله هلیکوپتر و قایق برای حمله به شهر کویت وارد خاک کویت شده و سایر نیروها نیز اقدام به تصرف فرودگاه ها و دو پایگاه هوایی کویت نمودند.

ارتش عراق برای حمایت از این واحد های عمل کننده خود اقدام به گسیل نمودن ۱ اسکادران هلیکوپتر میل ۲۵ ،تعدادی زیادی هلیکوپترهای ترابری میل ۸ و میل ۱۷ و ۱ اسکادران هلیکوپتر بل ۴۱۲ برای پشتیبانی نیروهای خود نمود.مهمترین ماموریت این هلیکوپترها نقل و انتقال و پشتیبانی از کماندوها در شهر کویت و سپس پشتیبانی از واحد های زمینی پیشروی کرده در خاک کویت بود.

نیروی هوایی ارتش عراق در ان مقطع دارای حداقل ۲ اسکادران سوخوی ۲۲، ۱ اسکادران سوخو ۲۵، ۱ اسکادران میراژ F1 و ۲ اسکادران میگ ۲۳ بود.ماموریت اصلی نیروی هوایی عراق در ان برهه کسب برتری هوایی در برابر اندک حملات و مقاومت های محدود جنگنده های نیروی هوایی کویت که از دو پایگاه هوایی موجود در خاک خود حملات شان را علیه متجاوزان انجام میدادند میشد.نیروی هوایی کویت در ان زمان شامل چندین فروند جنگنده میراژ اف ۱ و جنگنده داگلاس اسکای هاوک میگردید.

همزمان با سقوط شهر کویت و منطقه (Dasman) ،امیر کویت جابر الأحمد الصباح به بیابانهای عربستان گریخت.او برادر کوچکتر و نانتی شیخ فهد الأحمد الجابر الصباح بود.

شیخ فهد الأحمد الجابر الصباح کسی بود که در زمان حمله نیروهای متجاوز عراقی به منطقه (Dasman) اقدام به دفاع و دفع حملات عراقی پرداخته بود و توسط عراقی ها کشته شد وعراقی ها جسد او را بر روی یکی از تانکهای خود بستند..

پس از فتخ کویت صدام علاء حسین علی را بعنوان دست نشادنده خود در کویت بر سر کار گمارد ولی در حقیقت علی حسن المجید التکریتی معروف به علی شیمیایی کویت را اداره می نمود.

اعترافات صدام : اشغال کویت فقط دو ساعت طول کشید جورج پیرو: این جلسه نیز در مورد اشغال کویت توسط عراق است.

صدام حسین: من شخصا نقشه حمله به کویت را کشیدم و از آنجا که کویت از لحاظ جغرافیا یک زمین باز است، اشغال آن احتیاجى به نقشه و منابع قدرت ندارد. هر کسى که اندک تجربه نظامى داشته باشد، مى‌تواند یک نقشه مؤثر و موفق راطراحی کند. اشغالکویت حدود دو ساعت و نیم وقت گرفت و همیناندازه نیز براى آن وقت در نظر گرفته بودیم؛ ولى عملا این امر نباید بیش از یک ساعت وقت بگیرد. با توجه به محبت مردم کویت به من، تصرف کویت باید در مدت زمان کم‌ترى صورت مى‌گرفت. من در جلسات سابق نیز گفته بودم که مردم کویت از عراق خواسته بودند که آنها را از شر رهبرانشان نجات دهند.

جورج پیرو(بدل صدام): چگونه شهروندان کویتى این خواسته خود را به اطلاع شما رساندند؟

صدام حسین: برخى از شهروندان و نه همه آنها این علاقه را داشتند و ما این علاقه آنها را احساس کردیم.

جورج پیرو: نیروهای عراقی به چه علت به شهر ساحلی خفجی حمله کردند و چه کسی چنین دستوری داد؟

صدام حسین: من بودم که نقشه این حمله را کشیدم و تصمیم ندارم مسئولیت اقدامات خودم را به دوش دیگران بیاندازم. بعد از تجربه جنگ هشت ساله با ایران از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۸ این کار بسیار آسان بود. هر طرح نظامى نیاز به اطلاعاتى در مورد جغرافیاى منطقه، سلاح و توانائى‌هاى دشمن دارد. همچنین شناخت توانائى‌هاى خود، میزان آموزش و امکانات لجستیکى و روحیه سربازان خودى لازم است. اصولا طرح حمله به شهر خفجى یک طرح ساده بود. زمین این شهر مانند زمین شهرهاى جنوب عراق باز است و هیچ موانع طبیعى در آن وجود ندارد و تنها عامل نگرانى ما نیروى هوایى دشمن بود.

جورج پیرو: آیا هدف حمله به شهر خفجى، مجبور کردن نیروهاى هم‌پیمان به وارد شدن در یک جنگ زمینى با نیروهاى عراقى بود؟

صدام حسین:کارشناسان نظامى مى‌دانستند که هر حمله زمینى به نیروهاى ارتش عراق کار دشوارى است و دشمن براى حمله زمینى به عراق باید حداقل دو میلیون سرباز داشته باشد؛ ولى دشمنان به راحتى از نیروى هوایى خود استفاده مى‌کردند و به اهداف ارتش عراق حمله کرده و سپس به پایگاه‌هاى خود باز مى‌گشتند. اطلاعاتی که ما به دست آوردیمنشان مى‌داد که نیروهاى دشمن در منطقه اطراف خفجى مستقر بودند. به همین منظور ارتش عراق تصمیم گرفت نیروهاى هم‌پیمان را مورد تهاجم خود قرار داده و آنها را مجبور به جنگ زمینى نمایند. نیروهاى هم‌پیمان به دنبال حمله عراق به آن منطقه از آنجا عقب‌نشینى کردند و از آن به بعد نیروهاى هوایى دشمن حملات پى در پى به مواضع ارتش عراق مى‌نمود و باعث شد که روز به روز خسارت‌هاى ما بیشتر شده و هر روز ما تعداد بیشترى از سربازان و از مهمات خود را از دست بدهیم. بدون اینکه دشمنى در پیش روى ما باشد. من با این سخن که نیروهای عراقی در خفجی شکست خورده و مجبور به عقب‌نشینی شدند مخالفم. نیروهاى ما در اصل تصمیم نداشتند شهر را اشغال کنند و تنها به دنبال مسلط شدن بر مواضع نیروهاى هم‌پیمان بودند. بعد از اینکه ارتش عراق با هیچ مقاومتى در آن منطقه روبرو نشدند، نیروهاى عراقى روز دوم با تصمیم خود از آنجا عقب‌نشینى کرد. نیروهاى هم‌پیمان تنها بعد از چند روز از عقب‌نشینى نیروهاى عراقى مطلع شدند.

جورج پیرو: آیا هدف شما از این حمله گرفتن اسیر آمریکائى بود؟

صدام حسین:هر چند که اصول جنگ بر مبناى کشتن دشمن و به اسارت بردن آن است؛ ولى هدف عراق بعد از چهارده روز از تهاجم نیروهاى هم‌پیمان به نیروهاى عراقی این بود که خسارت‌هایى به نیروهاى دشمن وارد کنند.عراق نیز از در اختیار داشتن اسیر آمریکائى بدش نمى‌آید. به نظرمن گرفتن تعداد اسیر آمریکائى تاثیر بزرگى بر روحیه دشمن خواهد داشت. هجوم به خفجى شاید هم آن چنان مؤثر نبوده ولى در واقع ضرب شصتى به دشمن نشان داد و شاید این حمله باعث شد آمریکائى‌ها حملات هوایى خود را بیشتر کرده و حمله زمینى خود را براى مدت بیشترى به تاخیر بیاندازند.این حمله زمینیباید مدت‌ها پیش از این صورت مى‌گرفت؛ ولى به عللى انجام این حمله یک هفته به تاخیر افتاد و باعث شد دشمن فرصت بیشترى براى حملات هوایى داشته باشد.این امر باعث شد نیروى زمینى عراق بیش از پیش تضعیف شود. من تلاش عراق برای گرفتن اسیران آمریکایىبه منظورمتوقف کردن حملات هوایى نیروهاى هم‌پیمان را به شدت رد می‌کنم.

جورج پیرو: در مورد موشک‌های بالستیکی که به طرف اسراییل شلیک شد بگویید.

صدام حسین:خود من و نه شخص دیگرى دستور شلیک موشک‌هاى بالستیک به اسرائیل را دادم؛زیرا هر چه بلا بر سر ما آمده از اسرائیل است. همه رویدادهاى مضر و منفى که براى عرب‌ها روى داده ناشى از اقدامات اسرائیل بوده است.اسرائیل در واقع سیاستمداران آمریکایى را براى حمله به عراق تحریک کرده و دل آنها را نسبت به کشورهاى عربى پر از کینه و دشمنى مى‌کند. اسرائیل شروع کننده این حملات بود؛ زیرا در سال ۱۹۸۱ تنها نیروگاه هسته‌اى عراق را مورد تهاجم قرار داد.از نظر عراق جنگ با اسرائیل هنوز ادامه دارد. جنگ ۱۹۹۱ به دو دلیل رخ داد. اول نفت و دوم اسرائیل. کویت در واقع تصمیم نداشت علیه عراق اقدامى انجام دهد؛ ولى این ایالات متحده بود که این کشور را علیه عراق تحریک مى‌کرد.

جورج پیرو: ولى مورخان بر این باور هستند که این عراق بود که جنگ را شروع کرد؛ نه کویت.

صدام حسین: این اقدامات کویت بود که باعث این جنگ شد؛ ولى علل اصلى جنگ همان دو مورد است. من با این سخن که نیروهای عراقی در کویت شکست خورده و مجبور به عقب‌نشینی شدند، مخالفم. نیروهاىعراق در نتیجه تصمیم دولت، دست به عقب‌نشینى زدند. ما با روس‌ها بر سر عقب‌نشینى بحث و گفتگو کردیم و در نهایت عراق قبول کرد؛ ولىجنگنده‌های نیروهاى هم‌پیمان در زمان عقب‌نشینىرسمى ارتش عراق از کویت، این نیروها را هدف قرار دادند. طرح عقب‌نشینى نیروهاى عراقى از ۱۲ آگوست ۱۹۹۰ تصویب شده بود؛ ولى هیچ کشورى از جامعه بین‌الملل یا حتى یک کشور عربى نبود که این طرح را با عراق بحث و بررسى کند. فرانسوى‌ها در ابتدا با این طرح موافقت نمودند، ولى به دنبال فشار آمریکائى‌ها مجبور شدند با طرح عقب‌نشینى مخالفت کنند. بعد از آن طرح روس‌هاعنوان شد و عراق نیز آن را پذیرفت.

جورج پیرو: در مورد نامه حسین کامل به علی حسن مجید که به نام شما ارسال شده بود،‌ بگویید.در این نامه که از طرف صدام مطرح شده بود از على حسن مجید خواسته شده بود که ارتش عراق هر آنچه ممکن است در بازسازى عراق به کار آید را از کویت به عراق منتقل کند.

صدام حسین: این سخن تنها یک اتهام بی‌اساس است. روال عادى نامه‌نگاری‌هاى دولتى این است که چنین نامه‌اى از دیوان ریاست جمهورى ارسال شده باشد، در حالى که حسین کامل حتى منشى هم نبود. وى فقط یک وزیر در دولت عراق بود و معروف است که حسین کامل شیوه خاصى را براى اداره امور دارد.

جورج پیرو:‌ منظور از «هر آنچه که در بازسازى عراق به کار مى‌آید» که در نامه درج شده، همان وسایلى است که ارتش عراق با خود به کویت آورده یا اینکه وسایلى است که در عراق وجود داشته است؟

صدام حسین: من به هر حال به ارتش دستور ندادم تا وسایل ارتش کویت و دارایى‌هاىاین کشور به عراق منتقل شود. شاید منظور، برخى تجهیزات کویتى است که وزرا معمولا از آن استفاده مى‌کنند مانند برق، آب و وسایل حمل و نقل و گوشى‌هاى تلفن. این در واقع یک پیام ساده وزیر به یک وزیر دیگر بود که از دیگرى مى‌خواهد وسایلى که نیروهاى عراقى با خود به کویت برده بودند را بازگرداند. در واقع دارایی‌های کویت به هیچ عنوان سرقت نشد.

صدام به عدی دستور داد گروههایی برای سرقت و غارت کویت و مصادرهء اشیاء گران‏قیمت این کشور تشکیل دهد. آنها طلا، جواهرات، اشیاء قدیمی و ارزهای مختلف خارجی را به سرقت برده و منازل مردم را غارت کردند.

تمام سردمداران رژیم بعث در غارت اموال کویت دست داشتند. عدی، اتومبیلهای آلمانی از نوع مرسدس بنز و ب.ام.و و اساب و وسائل ویلاها، خانه‏ها و دستگاههای تهویه را سرقت می‏کرد. تمام وسائل باارزشی که حتا در هتلها، بیمارستانها و سوپرمارکتها موجود بودند، توسط عدی غارت شده و به سرقت رفتند. بقیهء مکانها و مؤسسات، سهم سارق دیگر، یعنی حسین کامل حسن بود. بهرهء او، اتومبیلهای غیرآلمانی، مواد غذایی، ساعتهای گران‏قیمت و وسائل الکترونیکی بود.

یکی از افسران عراقی در خاطرات خود گفته است که عدی و حسین کامل بر سر سرقت اموال مردم از کویت اختلاف شدید پیدا کردند و همین اختلاف در آینده تشدید شد و منجر به فرار حسین کامل و برادرانش از عراق و سرانجام اعدامشان توسط صدام گردید.

به زودی بازارهای عراق، مملو از کالاهای مسروقه از کویت گردید؛ به گونه‏ای که همهء مراکز فروش، کالاهای مورد نیاز خود از طریق حسین کامل تهیه می‎کردند. او گروههایی را برای غارت و گروههایی دیگر را برای فروش اموال به غارت رفته تشکیل داد و میلیونها دلار از راه فروش اموال مسروقهء مردم کویت، به حساب این جنایتکار واریز شد.

حکایت جواهرفروش کویتی
علی شیمیایی گروههایی را برای سرقت اتومبیلها و کالاهای دیگر تشکیل داد. یک روز به او اطلاع می‏دهند که جواهرفروشی ساکن در ویلایی در اطراف کویت، بیش از صد کیلو طلا و جواهرات و ساعتهای بسیار گران‏قیمت دارد. علی شیمیایی بلافاصله مزدورانش را به این ویلا اعزام می‎کند. آنها جواهرفروش نگون‏بخت را بلافاصله می‏‎کشند و طلا و جواهرات و اشیاء گران‏قیمت او را غارت می‏کنند و آنها در تابوتی قرار می‏دهند و پرچم عراق را بر آن می‏پیچند و اعلام می‏کنند که جنازهء یکی از نیروهای عراقی است که در صحنهء نبرد شهید شده است. تابوت را به بغداد انتقال داده و از آنجا به مزرعهء شخصی علی شیمیایی در اطراف بغداد منتقل می‏کنند. علی شیمیایی به جای اینکه به افرادش که یک افسر و سه سرباز بودند، پاداش دهد، آنها را فورن اعدام می‏کند و جنازه‎شان را در ملأ عام در معرض دید مردم قرار می‎دهد و اعلام می‏کند که این افراد اقدام به سرقت طلا از کویت کرده‏‎اند. تلویزیون عراق هم تصاویر آنها را پخش کرده و تهدید می‏کند که هرکس دست به سرقت بزند، مجازاتش اعدام بدون محاکمه خواهد بود.

آغاز پایان
روز ۱۵ ژانویه ۱۹۹۱، سازمان ملل متحد، آخرین مهلت برای عقب‏نشینی عراق از کویت را تعیین کرد. متحدین تهدید کردند که اگر ارتش عراق عقب‏ نشینی نکند، کویت را با زور آزاد می‏کنند. دستگاههای تبلیغاتی صدام و حزب بعث، در مقابل این تهدیدات، تهدیدات دیگری را مطرح کردند: «ما آخرین سرباز آمریکایی در کویت را آتش می‎زنیم؛ به بوش درس فراموش نشدنی خواهیم داد؛ عراق را به ویتنامی دیگر تبدیل می‏کنیم
مردم عراق گمان می‏کردند صدام در آخرین لحظات از کویت عقب‏نشینی می‏کند. ولی صدام دیوانهء جنگ و خونریزی بود و تصور می‏کرد با موشکهای دوربرد و تانکها و هواپیماهای جنگی، ارتش آمریکا را شکست داده و درس فراموش نشدنی به آنها خواهد داد.

خانوادهء صدام برای در امان ماندن از آسیب، به اردن فرار کردند. کاروانی از اتومبیل، شبانه آنها را منتقل کرد. عدی و محافظانش، ساجده و دخترانش . . . حتا خانواده‏های وزیران و سران حزب بعث به الجزایر و از آنجا به برزیل و تعدادی هم به موریتانی رفتند. عدی از اردن به ژنو نزد عمویش «برزان تکریتی» رفت و تنها صدام و قصی در بغداد ماندند.

سرانجام در پایان مهلت تعیین شدهء سازمان ملل، در صبح روز ۱۶ ژانویه ۱۹۹۱، بمب‏افکن‏های سنگین اف۱۱۱ و اف۱۱۷ متحدین، بغداد را به شدت کوبیدند. سپس سایر هواپیماها وارد صحنه شدند و بمب‏افکن‏های سنگین بی-۱ مقرهای احتمالی صدام را با بمبها و موشکهای پرقدرت سنگرشکن هدف قرار دادند. تقریبن تمامی تأسیسات حیاتی بغداد، در همان شب اوّل حمله، از کار افتادند. صدام در همان شب بمباران، بعد از آنکه از طرق مزدوران اطلاعاتی خود در عربستان سعودی خبردار شد که امشب بغداد بمباران می‎شود، این شهر را ترک کرد. او و پسرش قصی و من نیز به همراه آنها به منطقهء «الدجیل» رفتیم. این منطقه در فاصلهء ۹۰ کیلومتری بغداد قرار دارد. در آنجا خانه‏‎هایی در صفوف منظم احداث شده است که ظاهرشان، نشان نمی‏داد که یک منطقهء نظامی باشد؛ بلکه خانه‏‎هایی معمولی به نظر می‏رسیدند. وارد یکی از آن خانه‏ها شدیم. در زیر تمام این منازل، پناهگاهی است که به خارج از خانه راه دارد. درختان انبوه، جاده‏های وسیع و راه ورود و خروج به پناهگاها را پوشانده بود. صدام بیشتر اوقات را در این مکان به سر می‏برد و مرا به جای خودش برای بررسی اوضاع به بغداد می‏فرستاد. من از مناطقی که توسط هواپیماهای متحدین بمباران شده بودند و همچنین از نیروهای مستقر در کویت، علیرغم حمله‏های شدید هوایی، دیدار کردم. دستگاه های تبلیغاتی رژیم، شجاعت صدام را می‏ ستودند و به مردم می‏گفتند که رهبر معظم با وجود بمباران شدید متحدین، با سربازانش دیدار کرد و احوال آنها را جویا شد؛ اما نمی‏دانستند که رهبر بزرگ اعراب! از ترس شدید در پناهگاه های الدجیل و دیگر نقاط خود را مخفی کرده است. صدام واقعن انسان بزدلی بود و من تصور نمی‏کردم وی تا این حد ترسو باشد.

نیروهای عراقی مستقر در کویت، در وضع یأس و ناامید کننده‏ای به سر می‎بردند. راههای کمک‏رسانی به آنها به خاطر حمله ‏های هوایی متحدین بسته شده بود. من بودم که به نام صدام و برای بالا بردن روحیه‎ها از نیروها دیدار می‎کرد. صدام در آن ایام حتا تا مرز بصره نیز نیامد؛ چه برسد به کویت. او در پناهگاه ویژهء خودش سنگر گرفته بود. این پناهگاه بسیار بزرگ بود و یک میدان وسیع در جلو داشت که به منزلهء یک فرودگاه کوچک عمل می‏کرد و در آن دو فروند جنگندهء شکاری میگ-۲۹ و چند دستگاه خودروی ارتشی قرار داشتند. این پناهگاه، دارای ۴ اتاق بزرگ با درهای آهنین بود و حتا اتاق بزرگی برای تشکیل جلسات در آن وجود داشت. صدام در تمام لحظات، آمادهء فرار بود و تا زمان عقب‏ نشینی ارتش عراق از کویت، در همین حالت به سر می‏ برد.

«طارق عزیز» از مسکو به بغداد بازگشت و اعلام کرد که عراق آمادگی دارد از کویت عقب‏نشینی کند. برای اولین بار بود که عبارت شکست از زبان سران رژیم شنیده می‎شد. آمریکایی خواستار تسلیم بی‏قید و شرط عراق بودند. هواپیماهای آمریکایی در روزهای آخر، اعلامیه‎هایی را پخش می‎کردند که در آنها، سربازان عراقی را به تسلیم فرا می‏خواندند. در این اعلامیه‏ ها، نیروهای عراق به ترک جنگ تشویق می‎شدند و به آنها گفته می‎شد که هیچ راهی جز تسلیم شدن ندارند /بنقل ازمیلیتاری

رئیس ستادارتش عراق درکتاب «صدام ازاینجاعبورکرد»می گوید:

آن چه اتفاق افتاد عجیب بود. عبدالجبار شنشل، وزیر دفاع بود و من رئیس ستاد ارتش بودم، ما نه از نزدیک نه از دور در جریان موضوع اشغال کویت نبودیم.

چه وقت از جنگ مطلع شدید؟

شب حوادث من در خانه ام خوابیده بودم. صبح رئیس دفتر فرماندهی کل قوا، سرلشگر علاء الدین الجنابی تماس گرفت و از من خواست که به دفتر فرماندهی کل قوا بروم و وقتی که وارد دفترش شدم گفت: «اشغال کویت را تمام کردیم». پرسیدم چگونه؟ گفت: «گارد جمهوری و نیروی هوایی و هواپیمایی ارتش اشغال کویت را انجام دادند.» یک ربع بعد وزیر دفاع عبدالجبار شنشل رسید و به همین شیوه به او هم ابلاغ کردند. تصور کن ارتش به سمت ماجرایی از این دست رانده می شود بدون این که وزیر دفاع و رئیس ستاد ارتش بدانند.

شوک بزرگی به ما وارد شد. کشور مورد هدف قرار گرفته کشوری عربی و همسایه بود ما می گفتیم که ما با ایران جنگیدیم نه تنها برای دفاع از عراق بلکه همچنین برای دفاع از عرب، در حالی که برای من کاملا روشن بود که مساله بدون حساب و کتاب انجام نشده است. این احساس تکان دهنده به من دست داد که سرنوشت عراق مطرح خواهد شد.

سه یا چهار روز بعد اولین دیدار با صدام حسین انجام شد. ما را خواسته بود، وزیر دفاع و من، برای دیدار فرا خوانده شده بودیم و ماشین ها ما را به منطقه رضوانیه منتقل کردند. بعد از گشتن در خیابان های کناری ما را سوار کاروانی کردند. وارد که شدیم دیدیم که نقشه هایی روی دیوارها آویزان است. یک ربع بعد صدام وارد شد. گفت: «خواهش می کنم قهر نکنید، من به شما عملیات آزادسازی کویت را خبر ندادم اما این به آن معنا نیست که به شما اعتماد ندارم. این کار را به دو دلیل کردم: اول این که اگر من به شما ابلاغ می کردم که سلسله ای از کارها را برای آماده سازی طرح تا آماده سازی وزرا و ستاد ارتش انجام دهید این مساله باعث می شد که نگاه ها متوجه این موضوع شوند و راز بر ملا شود، در حالی که من می خواستم عملیات ناگهانی صورت بگیرد. دوم من کویت را توسط بخش هایی که مستقیما زیر نظر من هستند انجام دادم نه توسط بخش های شما.»

بعد از آن به من گفت: «سرلشگر نزار، می خواهم گارد جمهوری را عقب بیاورم و از تو می خواهم که منطقه کویت را رصد کنی و بخش هایی از ارتش را جایگزین گارد جمهوری کنی که قرار است تا منطقه مرزی عقب نشینی کند و نیروی ذخیره باشد.»

در جلسه صدام خودش را خرسند نشان نداد، واکنش های جامعه جهانی شدید بودند.

به کویت رفتم و حجم نیروهایی که نیاز بود به آن جا بیاوریم برای این که جای گارد جمهوری را بگیرند برآورد کردم و طرح را اجرا کردیم. در روز نهم اشغال گزارشی استراتژیک نوشتم و به فرماندهی کل قوا و معاونش و وزیر دفاع فرستادم. در گزارش درباره حادثه و تغییرات شگرفی که در منطقه به وجود آورده، صحبت کردم، و این که در سطح منطقه و جهان ممکن است چه اتفاقاتی بیفتد. اشاره کردم کاری که عراق کرد می تواند جنگ بزرگی را رقم بزند که می تواند شبیه یک جنگ جهانی کوچک باشد. و گفتم که کشورهای غربی در راس آنها ایالات متحده به همراه کشورهای عربی در این جنگ شرکت خواهند کرد و این جنگ از بازگرداندن کویت تا پایان دادن به عراق را طرح ریزی خواهد کرد.

چهار هفته بعد از اشغال کویت گزارشی عملیاتی نوشتم و در آن روشن کردم که چه رویارویی ای صورت خواهد گرفت و جهت هایی که نیروهای ائتلاف در پیش خواهند گرفت، چه خواهد بود، و امکانات دو طرف را مقایسه کردم. و به طور روشن اشاره کردم که جنگ صد در صد رخ خواهد داد، و ما در این جنگ شکست خواهیم خورد. و در گزارش توصیه کردم که ما عقب نشینی کنیم و مشکلات را از راه های دیپلماتیک حل کنیم.

در ۱۸ سپتامبر ۱۹۹۰، یعنی شش هفته بعد از اشغال، صدام ما را برای جلسه ای که خودش به همراه وزیر دفاع و من و فرمانده نیروی هوایی و مدیر سازمان امنیت به همراه رئیس دفتر کل فرماندهی کل قوا، الجنابی، حضور داشتند، فراخواند. از ابتدای جلسه صدام ناراحت بود. صدام گفت: «سرلشگر نزار تو دو گزارش نوشتی از تو می خواهم درباره آنها توضیح دهی.»

شروع کردم دو گزارش را شرح دادن و اشاره کردم که امکانات ما اصلا کافی نیستند، این یعنی که فرصت مبارزه نداریم و در اماکنمان نابود می شویم. گفتم که حملات هوایی انجام خواهند شد و ظرف کمتر از یک ماه قبل از آن که جنگ برای حمله به نیروهای ما با حمله نیروهای زمینی آغاز شود، همه نقاط حساس و زیربناهای ما را ویران خواهند کرد.

صدام عصبانی شد و گفت: «چی، حملات هوایی که بخواهد یک ماه طول بکشد در کار نخواهد بود، تنها یکی دو روز حمله می کنند و بعد درگیری های زمینی آغاز خواهد شد و در آن جا است که ما به آنها درس خواهیم داد.» جواب دادم: «سرورم، به ما فرصت انجام چنین رویارویی ای را نخواهند داد، پل ها و سربازخانه ها و کارخانه ها را ویران خواهند کرد و در نهایت به نیروهای خط مقدم ما هجوم خواهند آورد.»

هنوز در بخش اول صحبت هایم بودم که صدام ناراضی ایستاد، همه ما هم ایستادیم و خطاب به من گفت: «سرلشگر نزار چرا به صراحت نمی گویی که نمی خواهی بجنگی.» این حرف مرا به درد آورد در حالی که من افسری حرفه ای هستم که به صراحت از موضوعی صحبت می کنم که سرنوشت کشور را مطرح می کند. بعد از این که حرفش مرا شوکه کرد به او گفتم: «سرورم، من نظامی ام و عمرم را در ارتش گذرانده ام و رئیس ستاد ارتش هستم و برای همین باید به تو حقیقت را بگویم. سرورم حقیقت بدتر از چیزی است که گفتم.» جواب داد: «خیلی خوب جلسه تمام شد.» خشم را به وضوح در چشمانش نشان داد.

از جلسه خسته و پردرد خارج شدم. کشور به سمت جنگ هل داده می شود و فرد مسئول به حرف من اصلا اعتنا نمی کند در حالی که من به عشق وطنم و بر اساس تجربه ام صحبت می کنم. صدام طوری مرا خطاب قرار داد انگار که من ترسیده ام. در حقیقت من برای کشورم ترسیده بودم، من نظامی هستم و می دانم که توان رویارویی را نداریم.

روز بعد، بعد از وقت کاری، یکی از افرادی که مورد اعتماد صدام بود نزد من آمد و پیامی شخصی را برای من آورد، اسم او ماجد بود و در کاخ کار می کرد. پیام برکناری من از ریاست ستاد ارتش را به من داد. در نامه آن طور که یادم است، آمده بود: «از صدام به سرلشگر تمام، نزار الخزرجی، برایم سخت است که به مردان (و نظامیان به طور ویژه) تغییر مناصبشان را ابلاغ کنم. در مرحله فعلی لازم است که منصبت تغییر کند. از همه تلاش ها و فعالیت هایت در جنگ قادسیه تشکر می کنیم. الآن شما در منصب مشاور در ریاست جمهوری منصوب شده ای. انتظار داریم که این سمت را بپذیری. واجب آن چیزی است که از گذشته با تو عهد بسته بودیم. صدام حسین.»

حقیقتش منصب جدید یک منصب تشریفاتی و کاملا بی ارزش بود برای همین در محل کار جدید حاضر نشدم. با رئیس دفتر فرماندهی کل قوا تماس گرفتم و به او گفتم: «من خانه هستم هر وقت نظر مرا خواستید به من پیام دهید به شما جواب دهم یا اگر لازم باشد کاری انجام دهم به من بگویید نزد شما حاضر شوم.»

این وضعیت من بود. مشاور نظامی در ریاست جمهوری، تا این که در سال ۱۹۹۶ کشور را ترک کردم.

در طول جنگ کجا بودی؟

در بغداد بودم. در هیچ چیز هم با من مشورت نکردند.

چه کسی طرح جنگ کویت را کشید؟

آن چه فهمیدم صدام شخصا طرح جنگ را در حضور حسین کامل و علی حسن المجید کشید. شاید از افراد نزدیک درباره مسائل مرتبط با جزئیات نیز کمک گرفته شد اما طرح توسط این سه نفر کشیده شد.

بعد از این که برکنار شدی چه تغییری در تعامل حکومت با تو شد؟

محافظان ویژه ای که در میان آنها افرادی از نزدیکان من بودند و مسئول حفاظت از خانه ام را بر عهده داشتند گرفتند. محافظان مرا به جای دیگری منتقل کردند و محافظانی از ]سازمان[ «امنیت ویژه» که قصی آن را مدیریت می کرد، جای آنها آمدند. وظیفه محافظان جدید زیر نظر گرفتن من و نظارت بر تحرکات من بود. ماشین هایی از سوی «امنیت ویژه» سر خیابان گذاشتند و تلفنم را کنترل می کردند. عملا چیزی شبیه حصر خانگی شدم بدون این که رسما چیزی درباره اجرای آن اعلام شود. به شدت زیر نظر بودم.

*رئیس هیات تحریریه روزنامه قطری العرب با حضور در شبکه الجزیره تاکید کرده بودکه ملک فهد می ترسید که بعد از کویت نوبت لشکر کشی عراق به عربستان شود.

خداوند چگونه چاره ساز می شود!ایران پیروزمیدان

صدام بطمع تسلط کویت ودسترسی به منابع ودخائرآن کشور-برای اینکه خیالش ازجانب حمله رزمندگان ایران آسوده باشد قطعنامه راپذیرفت

دوم اوت(اگوست) ۱۹۹۰(پنج شنبه، ۱۱ مرداد ۱۳۶۹) چند ساعت پس از قطع مذاکرات عراق و کویت بر سر تقسیم درآمد نفت یک منطقه مرزی، ارتش عراق به کویت حمله کرد و برق آسا این سرزمین را تصرف و ضمیمه خاک عراق کرد. حمله نظامی با شرکت یکصد هزار سرباز، ۷۰۰ تانک، چهار اسکادران هوایی و کل ناوگان عراق آغاز شده بود. امیر کویت و خانواده او قبلا به کشور سعودی فرار کرده بودند. کاخ امیر، ساختمان وزارت دفاع کویت و چند نقطه حساس دیگر بمباران شد

***

این رویداد دو هفته پس از اشغال نظامی کویت توسط ارتش صدام و ۲ روز پس از آن صورت گرفت که صدام در نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران بار دیگر عهدنامه ۱۹۷۵ الجزیره را پذیرفت و به شرایط ایران برای پایان جنگ تسلیم شد و از جمله قول عقب‌نشینی از مرزهای ایران و آزادسازی اسیران ایرانی را داد.

هنگامی که رزمندگان ایرانی در زمستان سال ۶۵ پشت دیوارهای بصره رسیدند قطعنامه ۵۹۸ مطرح و در سال ۱۳۶۶ به تصویب سازمان ملل متحد رسید. ایران در محتوای قطعنامه نکات مثبت و منفی آن را مورد تأمل قرار داد بنابراین در اولین موضع‌گیری نه آن را رد کرد، نه پذیرفت.

در ۲۷ تیرماه سال ۱۳۶۷ پذیرش قطعنامه ۵۹۸ طی پیامی از طرف امام خمینی اعلام شد. عراق پذیرش قطعنامه را به منزله ضعف ایران تلقی کرد و با همراهی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بار دیگر مرزهای ایران را مورد تجاوز قرار داد. مرصاد عملیاتی بود که در پاسخ به تجاوزگری منافقین در عملیات فروغ جاویدان آنان طراحی شده و متجاوزان را به شکست کشاند.

عراق بعد از این شکست که بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های جهانی و منطقه‌ای داشت، دریافت که در تحلیل دلایل پذیرش قطعنامه از سوی ایران دچار خطا شده است. صدام در ۱۷ مرداد ۶۷ به ناگزیر آتش‌بس را پذیرفت و اعلام آمادگی کرد که وارد مذاکره شود.

پس از آتش‌بس و شروع مذاکرات دقیقا دو سال طول کشید تا مبادله اسرا بین دو کشور ایران و عراق به مرحله اجرا درآید، در صورتیکه مطابق بند ۳ قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل و بر اساس کنوانسیون سوم ژنو مصوب ۱۲ اوت ۱۹۴۹، پس از مخاصمه جنگ باید تمام اسرا بدون تأخیر به کشور خود بازگردانده شوند.

شورای امنیت سازمان ملل متحد در ۱۸ مرداد ۶۷ قطعنامه ۶۱۹ را تصویب کرد و به موجب آن گروه ناظران نظامی ایران و عراق و سازمان ملل (یونیماگ) که حدود ۴۰۰ نفر از ۲۵ ملیت مختلف تشکیل شده بود در مرزهای دو کشور ایران و عراق مستقر شدند.

پی‌گیری‌ها و مذاکرات فیمابین دو کشور دنبال می‌شد تا اینکه در ۲۶ رمضان ۱۴۱۰ برابر اوایل اردیبهشت ۶۹ صدام، رئیس‌جمهور وقت عراق طی نامه‌ای خطاب به مقام رهبری و رئیس جمهوری وقت خواستار مذاکرات در راستای صلح شده و پیشنهاد کرد که روز عید مبارک فطر ملاقات مستقیم در یک کشور ثالث مثل عربستان انجام گیرد. هاشمی رفسنجانی، رییس‌جمهوری وقت در پاسخ نوشت: «ما مصممیم که در راه صلح همانند دوران دفاع، اعتماد مردم را به همراه داشته باشیم» و پیشنهاد داد قبل از تماس رؤسای دو کشور، نماینده‌ای از سوی طرفین در کشوری ثالث وارد مذاکره‌ شوند و درباره آنچه باید انجام گیرد گفت‌وگو کند تا زمینه تصمیم‌ نهایی را فراهم سازد.

باب مکاتبات باز شد و ادامه یافت تا اینکه در تاریخ ۶۹/۵/۱۷ ایران طی نامه‌ای بر معاهده ۱۹۷۵ تأکید کرد. رییس‌جمهوری عراق نیز در پاسخ طی نامه‌ای در ۲۳ مرداد ۶۹ آن را پذیرفت و با تاکید بر اینکه «به هر آنچه می‌خواستید دست یافتید»، نوشت: «مبادله‌ فوری و همه جانبه اسرای جنگ به هر تعدادی که در عراق و ایران به سر می‌برند، از طریق مرزهای زمینی و از راه خانقین – قصرشیرین و راه‌های دیگری که مورد توافق قرار می‌گیرد صورت خواهد گرفت و ما آغازگر این اقدام خواهیم بود و از روز جمعه ۱۷ اوت ۱۹۹۰ [برابر با ۲۶ مرداد ۱۳۶۹] به آن مبادرت خواهیم کرد… با این تصمیم، ما دیگر همه چیز روشن شده و بدین ترتیب همه آنچه را که می‌خواستید و بر آن تکیه می‌کردید، تحقق می‌یابد.»

اینچنین بود که در تاریخ ۲۶ مردادماه اولین گروه اسرای جنگی آزاد شده و به آغوش ملت بازگشتند. تمامی مردم ایران این پیروزی را جشن گرفته و شور و هیجانی در خانواده‌ها و محله‌ها ایجاد شده بود. در تاریخ ۲۷ مرداد ۶۹ رئیس‌جمهور ایران خطاب به صدام نوشت: «اعلام پذیرش مجدد معاهده ۱۹۷۵ از سوی شما تبدیل آتش‌بس موجود به صلح دائم و پایدار را هموار ساخت.»

***

دوراندیشی رهبرانقلاب درماجرای حمله صدام به کویت

* یک سند تاریخی شورای عالی دفاع را برای اولین بار مطرح کنم که نشان از دوراندیشی و درایت حضرت آقا دارد. در سال ۵۹ که عراق به ایران حمله کرد، کویت کمک‌های زیادی به عراق می‌کرد. همان سال ۵۹ و سال ۶۰ کویت یک میلیارد دلار پول برای جنگ با ما به عراق داد.

*در جلسه شورای عالی دفاع آن زمان که حضرت آقا نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع بودند مطرح شد که ما با کویت برخورد بکنیم یا نه؟ و اصلاً موضع ما در قبال کویت چه باشد؟

حضرت آقا در آن زمان این‌گونه موضع گرفتند که ما الان نباید میدان جنگ را وسیع کنیم و علاوه بر عراق بخواهیم با کویت هم درگیر شویم.

*از طرف دیگر عراق نسبت به کویت ادعای سرزمینی دارد و ممکن است که این عراق یک روزی به سراغ کویت هم برود.این صحبت را حضرت آقا سال ۵۹ – ۶۰ بیان کردند؛ یعنی زمانی که هنوز یک سال از جنگ نگذشته بود و این بینش را هم هیچ‌کدام از اعضای شورای عالی دفاع آن زمان نداشتند که مثلاً عراق نسبت به کویت ادعای سرزمینی دارد و یا این‌که ما نباید میدان جنگ را ما گسترش ندهیم./خاطره سرلشکر سید یحیی صفوی/فردا۱۳۹۰

کیهان ، ۳ خرداد ۱۳۶۱ ، صفحه ۱۴ ، پیش بینی تاریخی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای در سال ۱۳۶۱ زمانی که هیچ نشانی از اختلاف میان کویت و رژیم بعث عراق هویدا نبود و اختلاف های قدیمی نیز بر سر اتحاد در جنگ با ایران دیده نمی شد سال ها بعد تحقق پیدا کرد .پیش بینی آیت الله خامنه ای در باره حمله عراق به کویت ۱۱ مرداد ماه ۱۳۶۹ – سال ۱۹۹۰ میلادی – محقق گردید

مدیریت سایت-پیراسته فر:رهبرانقلاب ۸سال قبل ازحمله صدام به کویت،پیش بینی همچین حادثه ای راکرده بود


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


بهترین و زیباترین شعر درباره جشن خودکار برای کلاس سوم و چهارم ابتدایی