سینه ام سنگین
نقشی بر قلبم کشید شده
نقشِ آن که همیشه خندید
بر وجودِ خسته ام تنیده شده
من سرزنش شده ام برای عشق تو
روح من در طوفان مغلوب شده
من از یادِ تو محافظت می کنم
هرچند قلبم از عشق سرکوب شده
من عاشقت هستم هرچند که نیستی
لبخندِ من به سویِ تو نمایان شده
تو مرا از واژه هایم گرفتی
بازهم میروی و رازقی نگران شده
هرچند که تو
مجبور نیستی مرا دوست داشته باشی
هر چند که تو
مجبور نیستی نگاهت را به من دوخته باشی
اما من خوشحال خواهم بود
هر چند که تو می روی
هرچند که دیگر ملاقاتی نیست
هرچند ترانه شده منزوی
همچون خواب به نظر می رسد
کسی در زندگیِ من بود
دلم تنگ شده است
دچارِ وابستگی شده است
اگر فردا ملاقات کردیم
بگذار رها شود این پرنده
که دچارِ دل زدگی شده است
نقشی بر قلبم کشید شده
نقشِ آن که همیشه خندید
بر وجودِ خسته ام تنیده شده
من سرزنش شده ام برای عشق تو
روح من در طوفان مغلوب شده
من از یادِ تو محافظت می کنم
هرچند قلبم از عشق سرکوب شده
من عاشقت هستم هرچند که نیستی
لبخندِ من به سویِ تو نمایان شده
تو مرا از واژه هایم گرفتی
بازهم میروی و رازقی نگران شده
هرچند که تو
مجبور نیستی مرا دوست داشته باشی
هر چند که تو
مجبور نیستی نگاهت را به من دوخته باشی
اما من خوشحال خواهم بود
هر چند که تو می روی
هرچند که دیگر ملاقاتی نیست
هرچند ترانه شده منزوی
همچون خواب به نظر می رسد
کسی در زندگیِ من بود
دلم تنگ شده است
دچارِ وابستگی شده است
اگر فردا ملاقات کردیم
بگذار رها شود این پرنده
که دچارِ دل زدگی شده است