فرصتی برای بریدن از تلخی ایام و تماشای آرزوها


فرصتی برای بریدن از تلخی ایام و تماشای آرزوها

سینمای کودک بر خلاف دهه 60 که تولیدش رونق داشت و «عصر طلایی سینما»ی این حوزه بود امروز در رکود نگران‌کننده‌ای به سر می‌برد. سال تا سال فیلمی مناسب کودکان تولید نمی‌شود اگرچه کودکان همراه پدر و مادر به سینما می‌روند و از روی ناچاری به تماشای فیلمی می‌نشینند که مناسب سن آنها نیست.

فرصتی برای بریدن از تلخی ایام و تماشای آرزوها به گزارش فانوس، تابستان امسال و همزمان با داغ شدن بحث همیشگی این ایام درباره اوقات فراغت کودکان و لزوم برنامه‌ریزی فرهنگی بالاخره پس از سال‌ها فیلمی برای کودکان روی پرده اکران رفته است؛ فیلمی که هم برای مادران امروز و کودکان دیروز خاطره‌انگیز است و هم تلاش سازندگانش این بوده که نسخه‌ای به روز و باب سلیقه بچه‌های نسل جدید هم باشد. فیلم سینمایی «خاله قورباغه» از اوایل تابستان و همزمان با فوتبال جام جهانی روی پرده اکران است. عروسک اصلی این فیلم که از دل قصه «گلنار» کامبوزیا پرتوی بیرون آمده و بعدها در قالب سریال «خاله قورباغه و آقا پسر» به کارگردانی فرشته طائرپور به‌صورت مستقل دیده شد، در کنار عروسک‌های تازه قصه‌ای شاد و موزیکال را روایت می‌کنند. قورباغه‌ها بزرگ شده‌اند و هر کدام برای خود خانه و خانواده‌ای در یک گوشه دنیا تشکیل داده‌اند. خاله قورباغه مانده با تمام تنهایی‌اش. نه از بچه جون «خاله قورباغه و آقا پسر»ی که آمده بود تا کنار او برای کنکور درس بخواندخبری است و نه از تپلی تنبلی «گلنار». تنها همدم او بی بی حکمیه است و موش سمسار باشی که البته سلام گفتن‌ها و احوالپرسی‌هایش به طمع به دست آوردن میراث خاله قورباغه و به تعبیر خودش «آشغال‌های دوست‌داشتنی» است اما زلزله و انتشار یک خبر کافی است تا نوه‌های رنگارنگ با گویش‌ها و نژادهای مختلف خاله قورباغه را به کلبه‌اش بکشاند تا با هم و درکنار هم برای حل یک مشکل راه نجات پیدا کنند. با فرشته طائرپور (تهیه‌کننده) و افشین هاشمی (کارگردان) درباره رفتن سراغ نوستالژی‌ها در ساخت فیلم‌های عروسکی، ارجاعات سینمایی و متن مسجع و ریتمیک این فیلم، جذابیت نداشتن سروشکل عروسک‌های سخنگو، افول سینمای کودک و... به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

ساخت فیلم‌های کودکان در سال‌های اخیر، بخصوص برای بچه‌های امروزی، کار بسیار پرریسکی است. آیا برای همین است که اغلب فیلمسازان به سراغ نوستالژی‌ و شخصیت‌های عروسکی خاطره ساز برنامه‌های تلویزیونی یا فیلم‌های موفق سینمایی دهه شصت می‌روند و کمتر به خلق عروسک‌های تازه می‌پردازند؟ چرا «خاله قورباغه» را به‌عنوان شخصیت اصلی فیلم جدیدتان انتخاب کردید؟
طائرپور: سؤال شما دو قسمت دارد، بخش ریسک در تولید فیلم کودک و بحث انتخاب شخصیت عروسکی. در مورد بخش اول باید بگویم سال‌هایی که ما فیلمسازی برای کودکان را شروع کردیم، جز شهر موش‌ها که خوشبختانه فیلم سینمایی موفقش هم ساخته شده بود، کمتر سابقه‌ و ذهنیتی از عروسک‌های تلویزیونی مستعد برای کار سینمایی وجود داشت. تعامل با تلویزیون هم برای اخذ رایت سینمایی شخصیت‌های سریالی کار دشواری بود. لذا ساخت فیلم عروسکی به‌مراتب سخت‌تر از امروز بود؛ اما ما با اطمینان از واکنش خانواده‌ها فیلم زنده-عروسکی «گلنار» را ساختیم با خلق چند شخصیت عروسکی فاقد سابقه تلویزیونی که هم پرفروش‌ترین فیلم سال شد و هم سینمای کودک در بخش خصوصی شکل گرفت. اصولاً فیلم‌های شاد و مفرح برای کودکان، هم کودک را راضی می‌کند و هم بزرگسالان همراهش را. تجربه هم نشان داده هر زمان به‌دلایل اقتصادی یا اجتماعی ملت حال خوشی ندارد و نشاط جامعه کم شده، اکران این گونه فیلم‌ها بیشتر به ایجاد شادی و رضایت -ولو موقت-در خانواده‌ها کمک کرده و با استقبال مواجه شده. اکران فیلم «گلنار» هم با آن فضای موزیکال و خوش آب و رنگ، با روزهای رحلت امام خمینی همزمان شد و در ابتدا این نگرانی را برای ما ایجاد کرد که نمایش فیلم در آن شرایط ممکن‌ است واکنش‌های منفی ایجاد کند، اما مدیریت وقت سینما اعلام کرد برای حفظ روحیه و جلوگیری از این احساس که زندگی متوقف شده باید فیلم در زمان اعلام شده اکران شود. در نتیجه «گلنار» با موفقیت چشمگیری اکران شد و حتی سینماهای راکد و بی‌مشتری، بعد از سال‌ها شاهد صف‌های طولانی و سئانس‌های فوق‌العاده تا نیمه‌های شب شدند. البته در شرایط فعلی که بچه‌ها در حال تماشای انواع تولیدات خارجی از کانال‌های رسمی و غیر رسمی هستند، فرمول موفقیت یک فیلم کودک وقتی جواب صحیح می‌دهد که فرصت‌های اطلاع‌رسانی و تبلیغ در اختیار آن فیلم باشد؛ دقیقاً برخلاف آنچه در دو هفته اول اکران بر سر «خاله قورباغه» آمد و در بی‌خبری مطلق کودکان و خانواده‌ها نمایش‌اش آغاز شد. طی سال‌های اخیر فیلم‌هایی بوده‌اند که در بسته‌بندی کودکانه، فارغ از نقاط قوت و ضعف‌شان در متن و ساخت، خیلی بیشتر از پیش‌بینی کارشناسان فروش داشته‌اند چون سازندگانشان مورد حمایت تلویزیون بوده و سازمان انصافاً برای تبلیغ فیلم‌شان سنگ تمام گذاشته است. این یک واقعیت است که هیچ‌ تلاش تبلیغاتی به اندازه تیزر تلویزیونی در رونق گیشه یک فیلم مؤثر نیست وای کاش روزی برسد که این حمایت شامل حال همه فیلم‌ها بخصوص فیلم‌های کودک بشود که مشتریان تمام وقت صفحه تلویزیون در خانه‌ها هستند.
و اما در مورد شخصیت‌های خاطره ساز و جدید عروسکی باید بگویم در فیلم «گلنار» دو شخصیت خاله قورباغه و خانم خرسه(تپلی تنبلی) محبوب و مقبول بزرگ و کوچک شدند و استعدادشان برای قصه‌سازی‌های بیشتر به اثبات رسید. از آنجا که مادرها فعال‌ترین عامل آوردن بچه‌ها به سینما هستند و این دو عروسک هم که رفتار و گفتار خیلی زنانه‌ای داشتند، می‌شد حدس زد که محوریت آنها در فیلم‌های دیگر می‌تواند مورد استقبال مادران و فرزندانشان –بخصوص دختران- قرار بگیرد. با همین فرضیه چندسال پیش سریال خاله قورباغه را برای شبکه2 ساختم که آن هم پاسخ مثبتی از مخاطبانش گرفت. حالا در فیلم «خاله قورباغه» اگرچه خاله خودش همان شخصیت اصلی و نقش اول است اما سایر عروسک‌ها همه جدیدند و برای این فیلم خلق شده‌اند.
به همراهی مادران اشاره کردید؛ به نظر می‌رسد این همراهی در فیلمنامه هم در نظر گرفته شده، پرداختن به نکاتی مثل تفاوت نسل‌ها نشان می‌دهد که مستقیماً قشر بزرگسال را هم هدف قرار داده‌اید.
طائرپور: دقیقاً همین طور است. در «گلنار» و «پاتال» هم همین طور بود. نمی‌توان بچه‌ها را فارغ از مناسبات خانوادگی و مشابهت و ارتباطشان با والدینشان و سپس با مربیان اولین نهاد اجتماعی شان، مهدکودک‌ و مدرسه، مخاطب قرار داد. نمی‌خواهم بحث قدیمی فیلم برای کودک و درباره کودک را باز کنم ولی یقیناً هر فیلم کودک باید برای مادری هم که دغدغه و حساسیت بردن بچه‌اش به سینما را دارد جالب باشد.
شوخی‌ها و ارجاعات مربوط به فیلم‌های «آشغال‌های دوست‌داشتنی» و «باشو غریبه کوچک» یا نوع دوبله سلطان که یادآور فیلمفارسی است، هم بر همین اساس است؟
طائرپور: «آشغال‌های دوست داشتنی» برایم فیلم بسیار عزیزی است و بشدت نسبت به جفایی که به آن در اکران شده معترضم. نام دوپهلوی فیلم را هم خیلی دوست دارم؛به نظرم محسن امیریوسفی انتخاب نام هوشمندانه‌ای کرده، زندگی همه ما پر از «آشغال‌های دوست داشتنی» است. هرجا داستان«خاله قورباغه» مجال داد با این نام شوخی کنم، استقبال کردم. تصویر ماندگار نایی در فیلم با ارزش «باشو» نیز همین‌طور. واکنش تماشاگران نیز نشان می‌دهد که اشتباه نکرده‌ام، بی‌آنکه کودک را گیج کند، از مخاطب بزرگسال خنده می‌گیرد.
با توجه به‌کارهای متفاوتی که در حوزه نمایش و سینما انجام داده‌اید به‌نظر می‌رسد اهل تجربه‌های تازه هستید. به‌همین دلیل دعوت خانم طائرپور را قبول کردید؟
افشین هاشمی: دقیقاً به‌همین دلیل. من وقتی وارد یک شهر می‌شوم همان اول راه می‌افتم کوچه پس کوچه‌هایش را کشف کنم چون فرصت برای گذشتن از خیابان‌های اصلی همیشه هست، این کوچه پس کوچه‌هاست که مجهول و جذاب است. در پیشنهادهای کاری هم همین رویه را دارم؛ امکان بعضی تجربه‌ها ممکن است دیگر پیش نیاید، مگر در طول هر ۱۰ سال چند فیلم عروسکی ساخته می‌شود که بخواهی برای همکاری با آن دچار تردید شوی. بعضی‌ها ترجیح می‌دهند در حاشیه امن حرکت کنند و آثار موفقشان را به اثر موفق دیگری تبدیل کنند که البته اصلاً هم بد نیست و من هم دوستش دارم اما بدان معنا نیست که اگر امکان تجربه فضای تازه را داشتم از آن صرف‌نظر کنم. ساخت یک فیلم عروسکی که به یک اثر موزیکال تنه می‌زند از آن دست چیزهایی بود که بی‌تردید نمی‌توانستم به آن نه بگویم.
از مؤلفه‌های آشنای افشین هاشمی شناخت از ادبیات و موسیقی است. چقدر فضای موزیکال، متون مسجع و ریتمیک محصول سلایق و عقاید شما بود. پیش‌ از شما قرار بود مسعود کرامتی این پروژه را کارگردانی کند.
هاشمی: ادامه همکاری با «خاله قورباغه» برای آقای کرامتی با توجه به تعهدی که به کار دیگر داشتند میسر نبود و درنتیجه من به مجموعه اضافه شدم. بخش ادبیات ریتمیک و موزیکال فیلم تقریباً ارتباطی به من ندارد. سعید شهرام پیش‎تر ترانه‌های فیلم را بر اساس اشعار خانم طائرپور ساخته بود که اتفاقاً بعد از آمدن من جرح و تعدیل و کمتر شد. مؤلفه‌هایی که اشاره کردید شاید باعث شد من راحت‌تر و تندتر خود را به گروه برسانم و با گروه هماهنگ شوم.
طائرپور: فیلمنامه که تمام شد احساس کردم تعمداً یا طبیعتاً، فضای کار بیشتر مادرانه و دخترانه است، مادرها بیشتر حرف می‌زنند، نصیحت می‌کنند، قصه‌گویی می‌کنند و ماجراها را تلطیف می‌کنند. احساس کردم ماجراهای فیلمنامه اکشن‌های پسرانه پسند کم دارد و بر همین اساس پس از مشورت با آقای کرامتی، از افشین هاشمی دعوت کردم که برای تغییراتی در ماجراهای فیلمنامه به گروه اضافه شود. بزن-بزن‌ها و اکشن‌های فیلم کار افشین است.
با این توصیفات به نظر می‌رسد در میان عروسک‌ها خودتان بیشتر با شخصیت «سلطان» و نوع دیالوگش که یادآور شخصیت‌های پهلوان مآب فیلمفارسی است ارتباط بیشتری داشته‌اید.
هاشمی: سبک صدا و گویش سلطان برآمده از علاقه من به فیلمفارسی است. الگوی دوبله‌ام هم برای این نقش دوبله ناصر ملک مطیعی در شخصیت‌هایی مثل مهدی مشکی بود. این صدا را یک‌بار هم در مجموعه «مسافرخانه سعادت» در نقش‌ یک راننده جوانمرد اجرا کردم. کاش زنده بود و می‌شد دعوت کرد تا ببیند چند نسل بازیگری بعد از او، هنوز دوست دارد شمایلی از ناصر ملک مطیعی را روی پرده ببیند. اعتراف می‌کنم سینمای فارسی را خیلی دوست دارم. یکی از چیزهایی که در آن سینما باعث هویت‌بخشی و علاقه ما به کاراکترهایی مثل فردین، ملک‌مطیعی یا بهروز وثوقی بود دوبله‌های درجه یک‌شان بود؛ صداهای مردانه جوانمردان با لحن تهرونی که کششی در آوا دارد و امروزه لاتی گفته می‌شود. در متن اولیه، «سلطان» چنین شخصیتی داشت؛ یعنی می‌توانست در شمایل بیرونی‌ یکجور فردین یا کلاه‌مخملی «لات جوانمرد» مجید محسنی می‌شد (نه جاهل بدمن «کوچه‌مردها»)، ایرج قادری و فردینِ «کوچه مردها» با همان یقه باز، صدای خوش آواز و... علاقه سلطان به آتش‌نشانی اما از حادثه پلاسکو آمد. آتش‌سوزی پلاسکو که اتفاق افتاد ما در دفتر مشغول کار بودیم و همه مبهوت همدیگر را نگاه می‌کردیم. اولین بار که تصویر لحظه فروریختن پلاسکو را دیدیم همه بغض کردیم و هرکس گوشه‌ای برای خودش جست‌وجو می‌کرد شاید برای گریه کردن. راهی نداشتیم. روح آنها در قصه‌مان جا انداخته بود. این تغییر شخصیت از جوانمرد به آتش نشان شجاع برآمده از عاطفه و احساس مسئولیت راجع به کسانی بود که چندین کوچه پایین‌تر از ما برای نجات هموطنان دیگری شهید شده بودند. آنها شهادت و شجاعت‌شان را در قصه ما دمیدند. اما در قصه کودکانه ما پیام جوانمردی و نجات نباید به ناامیدی منجر می‌شد بنابراین در قصه ما بقیه آدم‌ها کمک می‌کنند تا کسی که برای جست و جوی راه نجات رفته سالم از چاه بیرون بیاید. تصویری که به نوعی آرزوی ما برای اتفاق پلاسکو بود (با بغض) و آرزو می‌کردیم که کاش لااقل تعدادی از آتش‌نشان‌ها سالم از زیر آوار بیرون بیایند. در قصه ما آتش‌نشان سالم بیرون می‌آید و در حقیقت نه! خب می‌رویم سینما که آرزوهایمان را ببینیم نه حقایق تلخ پیرامون‌مان را.
اما به‌نظر می‌رسد در طراحی عروسک‌ها خیلی به زیبایی آنها اصرار نداشتید؛ عروسک‌ها زیبا و خوش‌چهره و متناسب نیستند. مخاطب در طول قصه و به‌خاطر شخصیت‌پردازی با برخی از عروسک‌ها شاید ارتباط بگیرد اما پیش از آن عروسک‌ها به تنهایی جذابیت کافی برای کشاندن مخاطب به سینما را ندارند.
طائرپور: اولاً عروسک‌های ما خیلی خوشگل هستند، ثانیاً ساختن عروسک اسفنجی که فک بزند کار خیلی سختی است. یک مکعب بزرگ با قیچی آنقدر تراش می‌خورد تا به شکل نهایی برسد. یک حباب کوچک در میانه کار کافیست تا کل مکعب کنار گذاشته شود. مرضیه محبوب و همکارانش کار آسانی نداشتند. ضمن اینکه این عروسک گردانی و صدای عروسک است که به آن جان می‌دهد. مگر کلاه قرمزی خوشگل است؟ اما همه دوستش دارند، خاله قورباغه یا تپلی تنبلی در «گلنار» و حتی عروسک‌های «شهر موش‌ها» به معنای کلاسیک خوشگل نیستند اما محبوب بچه‌ها می‌شوند. در انیمیشن می‌شود به زیبایی‌های کلاسیک نزدیک شد اما در عروسک اسفنجی فقط می‌توان به فانتزی و تناسب صورت با شخصیت آن فکر کرد و همین‌طور به توانایی‌اش برای فک زدن. شاید یکی از دلایلی که همه جا از عروسک قورباغه استفاده شده و می‌شود، همین دهن گشادش باشد. در هرصورت من فکر می‌کنم عروسک‌هایمان خیلی هم تو دل برو و زیبا هستند.
هاشمی: عروسک‌های «خاله قورباغه» برای من حکم سرزمینی را دارد که در آن به دنیا می‌آیی و دیگر انتخاب مذهب و نام با خودت نیست. وقتی وارد گروه شدم عروسک‌ها ساخته شده بود، آنها را نشانم دادند و گفتند این عروسک‌ها و این هم قصه و من تمام قصه را با همین عروسک‌ها تخیل کردم حتی در مرحله بازنویسی فیلمنامه؛ درنتیجه وقتی از زیباتر شدن عروسک‌ها می‌گویید نمی‌توانم در ذهنم تصوری غیر از این اینها داشته باشم. برای من واضح نیست که اگر از ابتدا با کاغذ روبه‌رو بودم و تخیل می‌کردم چیز دیگری می‌شد که به زعم شما زیباتر بود یا همین‌ها زیباترین شکل ممکن بود.
در مرحله ساخت عروسک‌ها گویندگان مشخص بودند؟ مثل کارهای انیمیشن تعمدی برای نزدیکی چهره عروسک‌ها و صداپیشه‌هایشان نداشتید؟ در یکی دو مورد به نظر می‌رسد این شباهت لحاظ شده است البته شاید چون صدا خیلی خوب روی عروسک نشسته است.
طائرپور: تا زمانی که ساخت عروسک‌ها تمام نشده بود به هیچ اسمی فکر نکرده بودم. راجع به برخی عروسک‌ها گزینه‌هایی در ذهن داشتم اما قطعی نبودند. «خاله قورباغه» را در فیلم «گلنار» خانم آزاده پورمختار و در سریال خانم فاطمه معتمدآریا دوبله کرده بودند. نکته مهم در انتخاب صداپیشه‌های این فیلم، خواندن آواز هم بود. طبیعتاً برای رعایت احترام، ابتدا به سراغ دوبلورهای اولیه رفتم. یکی از دوستان گرفتاری داشت و دیگری هم شاید نتوانست ارتباط لازم را با کار برقرار کند. برای هردویشان ترکیب تیم جدید سازنده هم مطرح بود. خیلی چیزها تغییر کرده بود و از همه بیشتر از دست دادن دنیا فنی‌زاده، عروسک گردان «خاله قورباغه» که چاره‌ای برای آن نداشتیم. در مجموع فکر می‌کنم همه جایگزین‌ها، چه در صدا و چه در اجرا، نمره قبولی خوبی در این کار می‌گیرند. مرضیه برومند با بزرگواری و از سر علاقه‌ واقعی و بی‌حد و مرز به سینمای کودک، لطف کرد و با وجود تمام مشغله‌هایش برای بی‌بی حکیمه صداپیشگی کرد که به‌نظرم یکی از بهترین صداهای فیلم است. او نظرات مشورتی خوبی هم به من داد که برای همیشه ممنونش هستم.
در خصوص پخش آنونس «خاله قورباغه» در شبکه‌های ماهواره‌ای و تأثیر آن بر فروش این فیلم و همچنین ممانعت تلویزیون از پخش تیزرهایش پیش از این صحبت کردیم که به‌صورت مفصل در شماره روز چهارشنبه (سوم مردادماه) روزنامه ایران منتشر شد. خانم طائرپور شما سال‌هاست در سینما فعال هستید و به شرایط پخش و اکران کاملاً آشنایید. چطور شد در این حوزه سراغ بخش خصوصی نرفتید و حوزه هنری را به‌عنوان دفتر پخش فیلم انتخاب کردید.
طائرپور: پخش‌کننده فیلم‌ در ابتدا فیلمیران بود اما وقتی فرصت اکران نوروزی از ما گرفته شد و با توجه به سهمیه و محدودیت هر دفتر پخش، باید به سرگروه دیگری فکر می‌کردیم. با همفکری خود آقای سرتیپی که انصافاً در طول اکران نیز کمک‌های زیادی به من کردند، به این نتیجه رسیدیم که «حوزه هنری» برای اکران فیلم پخش‌کننده مناسبی است. ‌این یک واقعیت است که حوزه هنری سینماهای بیشتری در تهران و شهرستان‌ها در اختیار دارد که برای هر تهیه‌کننده‌ای مهم است. امیدوارم حوزه هنری و همچنین سینماهای وابسته به شهرداری از اعمال محدودیت‌ها و تحریم‌ برخی فیلم‌ها دست بردارند و اجازه دهند چرخه سینما در همه سالن‌ها و برای همه فیلم‌ها بچرخد. زمین زدن سینمای ایران به نفع هیچ‌کس نیست. وقتی مدیریت‌ها با هم رقابت می‌کنند، یکی تحریم می‌کند و دیگری در نشان ندادن تیزرها قدرت نمایی می‌کند همه سنگینی آن روی دوش سینماگران قرار می‌گیرد. در عصر رسانه و اطلاعات، تحریم یک فیلم هیچ منفعتی برای تحریم‌کننده ندارد و فقط بانی آن را نزد اهالی فرهنگ و هنر و مردم، به چهره‌ای منفی تبدیل می‌کند.
ماحصل اولین تجربه‌تان در سینمای کودک چیزی بود که بشود انگیزه‌ای دوباره برای ماندن در این حوزه و کارکردن برای کودکان.
هاشمی: «خاله قورباغه» اولین تجربه من هم در سینمای عروسکی و هم سینمای کودک بود؛ یک تجربه دوگانه. پیش از این، تنها تجربه کار کودکم عروسک‌گردانی در «شاپرک خانم» بیژن مفید به کارگردانی بنفشه بدیعی بود. کار در سینمای کودک اصلاً کار آسانی نیست اما لذت تماشای خنده بچه‌ها، شورشان وقتی دست به دست پدر و مادر به سینما می‌آیند و حرکات هیجانی‌شان از دیدن لحظاتی که آدم بدِ قصه شکست می‌خورد و... آنقدر لذت‌بخش است که برای فائق آمدن بر سختی‌ها کفایت می‌کند. کافی است قهقهه یک بچه را تصور کنید تا تصمیم بگیرید حتماً این کار را انجام دهید. اگر این تجربه به بار دوم و سوم بکشد نمی‌دانم دوباره این حرف را می‌زنم یا نه اما در این لحظه می‌گویم قطعاً تجربه می‌کنم.
کارکردن برای کودکان چه به لحاظ فضای تولید در سینما و چه شرایط عمومی جامعه با دهه 60 تا اواسط 70 که بهترین دوران سینمای کودک بود، فرق کرده است. در این سال‌ها کمتر اتفاق افتاده که در حوزه سینما برنامه‌ریزی فرهنگی برای فصل تابستان کودکان داشته باشیم. به نظر می‌رسد علاوه بر مدیران و فعالان این عرصه، خانواده‌ها هم سینمای کودک را فراموش کرده‌اند.
طائرپور: در سال‌های جنگ زیر موشک‌باران ما بچه‌هایمان را به سینما، تئاتر، موزه و کنسرت می‌بردیم تا احساس نکنند زندگی فقط موشک و هراس و جنگ و مشکلات اقتصادی است. به‌عنوان یک مادر از هر اتفاق تفریحی و فرهنگی در جامعه، حداکثر استفاده را می‌کردم تا بچه‌هایم احساس نکنند زندگی تلخ و سخت است. متأسفانه بچه‌های امروز در معرض بحث‌های دلهره آور در جامعه و خانواده درباره تحریم و گرانی و جنگ هستند. روحیاتشان با شنیدن این بحث‌ها خراب می‌شود. خانواده‌ها باید از هر اتفاقی که بچه‌هایشان را شاد می‌کند استقبال کنند، یقیناً این شادی یک اتفاق مسری خواهد بود. بچه‌های این نسل بخصوص در رده‌های سنی 4 تا 10سال آداب حضور در مکان‌های جمعی و فرهنگی را نمی‌دانند. این آداب باید به‌صورت تجربی و در عمل والدین به آنها آموزش داده شود. این هم از دستاوردهای جنبی رفتن به سالن‌های سینما و کنسرت و تئاتر است.
هاشمی: یکی از دلایل تولید فیلم کودک در دهه ۶۰ و ۷۰ به قول محمدرضا مقدسیان این بود که فعالان عرصه سینمای کودک از کارگردان و تهیه‌کننده و فیلمنامه‌نویس و... همگی خودشان بچه داشتند و بر این اساس برای فرزند خودشان احساس مسئولیت می‌کردند. امروز احتمالاً تولید نشدن کار کودک و به جای آن تولید این حجم فیلم با موضوع خیانت که اصلاً هم سیاه‌نمایی نیست و بازتاب واقعی جامعه ماست زنگ خطر است. به جای اینکه دائم انگشت اتهام به سوی هنرمندان نشانه‌گیری شود باید مسئولان به خودشان رجوع کنند که چه اتفاقی در جامعه افتاده که حاصلش این فیلم‌هاست و به جای شادی سینمای کودک، خیانت را بر پرده سینما به وفور می‌بینیم. معنی حرف من به هیچ وجه جلوگیری از ساخته شدن فیلم‌هایی با این مضامین نیست بلکه ایجاد امکان و آرامشی در ذهن است که نتیجه‌اش تولید فیلم‌هایی شاداب برای کودکان و خانواده باشد. جامعه باید به سمتی برود که در آن خانواده شکل بگیرد تا بعدش بشود برای کودکان فیلم ساخت.
همان نکته‌ای که سازندگان «خاله قورباغه» در این فیلم تأکید مستقیم و جدی بر آن دارند.
طائرپور: حرف فیلم همین است. رابطه مادربزرگ‌ها و بچه‌ها از جذاب‌ترین رابطه‌هایی است که در همه فرهنگ‌ها وجود دارد. والدین معمولاً سخت گیرتر، کم حوصله‌تر و جدی ترند ولی مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها شاید چون به کودکی دوباره خودشان بازگشته‌اند، همبازی بهتر و داناتری برای بچه‌ها هستند، می‌توانند ساعت‌ها با هم همبازی شوند و گفت‌و‌گو کنند. اگر این رابطه را از دست بدهیم یعنی شادابی و امنیت ریشه دار در خانواده را از کودکان گرفته‌ایم.
منبع: ایران آنلاین

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گوناگون

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


HPV در دوران بارداری: چه کاری می توان انجام داد؟