میخواستم دکتر بشم، مصاحبه با آرش نوذری

نی نی بان: آرش نوذری در سال ۱۳۴۹ در کرمان متولد شد. او تحصیلات خود را در رشته نمایش ادامه داد و توانست با گرایش بازیگری فارغ التحصیل گردد. پس از آن فعالیت هنری خود را آغاز نمود و علاوه بر کارهای سینمائی در تلویزیون نیز به فعالیت پرداخت. که از مهمترین آنها می توان به: سفر به چزابه، عید آن سالها، وکیل محله، پسران عاقل، پول، لبخند پهلوان و گردنبند اشاره کرد. او به تازگی سریال در حاشیه را روی آنتن داشت.


کودکی شماچه رنگی بود؟
آبی.

این همان رنگی است که دوست داشتید؟
بله.

ناکامی بزرگ دوران کودکی؟
نداشتم.

بهترین دوست کودکی شما؟
در کلاس پنجم دبستان دوستی داشتم با نام حسین رضایی که خیلی با او صمیمی بودم و دوست دارم پیدایش کنم.

کوچه ای که بهترین اتفاقات زندگی شما درآن رقم خورد؟
در یکی از محله های کرمان است.

آیا هنوز هم در وسایل شخصی شما چه چیزی از کودکی باقی مانده؟
نه.

باارزش ترین اسباب بازی شما چه بود؟
توپ.

کدام معلم دوران کودکی را هرگز از خاطر نمی برید؛ چرا؟
خانم کیانی که معلم کلاس سوم و چهارمم بودند که بسیار هم مهربان و خوب بودند.

در کاراکترهایی که از کودکی تا به امروز دیده اید دوست داشتید جای کدام شخصیت بودید؟
سند باد چون سفر زیاد می‌رفت.

چه اتفاقی در دوران کودکی حرص شما را بیشتر در می آورد؟
هیچ چیز.

انجام یا تکرار چه کاری در کودکی برایتان برایتان حسرت شده؟
هیچ چیز چون به اندازه کافی در زمان کودکی‌ام کودکی کردم و شیطنت‌هایم را داشته‌ام.

اگر به دوران کودکی برگردید کدام غذای مادرتان را هوس می کنید؟
قورمه سبزی.

خوب عیدی می گرفتید یا نه؟
بله.

چه کسی از همه بیشتر به شما عیدی می داد؟
خاله‌ام.

عیدها، منتظر بودید اول خانه چه کسی بروید و چرا؟
هر کسی که بیشتر عیدی می‌داد زودتر دوست داشتم که به آن جا برویم.

دوست داشتید کودک امروز باشید یا همان روزگار،چرا؟
همان دیروز چون بسیار خوش می‌گذشت.

در بازی‌های کودکی بیشتر زورگو بودید یا مظلوم واقع می شدید؟
نه زور گو بودم و نه مظلوم.

وقتی بچه بودید دوست داشتید در آینده چه کاره شوید؟
مثل همه بچه ها دکتر.

داستان یا نویسنده‌ای سراغ دارید که کودکی شما را متحول کرده باشد؟
الان حضور ذهن ندارم.

بچه خوش قولی بودید یا زیر قولتان می‌زدید؟
بسیار خوش قول بودم.

مسافرت مورد علاقه تان در کودکی کجا بود؟ چرا آنجا را دوست داشتید؟
کلا سفر را دوست داشتم چون بسیار خوش می‌گذشت برای همین مکان خاصی در نظرم نیست.

تصویری که در اتاق کودکی شما روی دیوار نصب بود؟
نبود.

کودک آرامی بودید یا همه را سرگرم می کردید؟
هم شیطان بودم و هم آرام بستگی به شرایط داشت.

اگر بچه‌ای شما را اذیت می کرد خودتان با او رو به رو می‌شدید یا به والدینتان می‌گفتید؟
نه خودم حلش می کردم و یا اگر زورم نمی‌رسید از زیرش در می‌رفتم.

حس مادر یا پدر شدن چقدر از کودکی در بازی‌های شما معلوم بود؟
زیاد معلوم نبود.

آیا دوست خیالی هم داشتید؟ اسمش چه بود؟
دوست خیالی نداشتم اما بسیار زیاد خیال پرداز بودم.

دوست داشتید کدام روز طولانی ترین روز زندگی تان باشد؟
روزهایی که به مناسبت های مختلف همه اعضای خانواده و فامیل دور هم جمع می‌شدیم.

از آب می ترسیدید یا آب بازی را دوست داشتید؟
قبلا از حجم زیاد آب می‌ترسیدم اما بعدها شنا کردن را آموختم و ترسم ریخت.

قایق درست کردن را بیشتر دوست داشتید یا موشک درست کردن را؟
هر دو کار را دوست داشتم.

یاد کدام مدرسه همیشه در خاطر شما حک شده است؟
دبستان ایرانشهر در کرمان.

اگر به کودکی برگردید دوست دارید با موبایل بازی کنید؟
نه به هیچ وجه چون خیلی برایم جذاب نیست.

شبها برایتان قصه می خواندند یا خودتان به خواب می رفتید؟
نه خودم می خوابیدم آن موقع ها این چیزها خیلی مرسوم نبود.

کلا کودکی برایتان لذت بخش تر بود یا بزرگسالی؟
قطعا کودکی.

نظرتان درباره تک فرزندی؟
بستگی به شرایط خانواده دارد نمی توان حکم قطعی ای صادر کرد.

نظر شما درباره بی حوصلگی پدر و مادرهای مدرن امروز چیست؟
موافق نیستم.

بچه های طلاق؟
پر از استرس هستند.