کارگر
از اوج بدون بال و پر می افتم اشکم که ز پنهانی بصر می افتم هر لحظه که نام کارگر می آید من یاد کف دست پدر می افتم شهدخت روستایی فارسی
از اوج بدون بال و پر می افتم
اشکم که ز پنهانی بصر می افتم
هر لحظه که نام کارگر می آید
من یاد کف دست پدر می افتم
شهدخت روستایی فارسی
اشکم که ز پنهانی بصر می افتم
هر لحظه که نام کارگر می آید
من یاد کف دست پدر می افتم
شهدخت روستایی فارسی