عشق


عشق

آه... ای تنهاترین پیوند عشق می شوم آرام با لبخند عشق از نگاهت می رسد آوای شوق با نفس هایت رسد فردای شوق من تو را ای آخرین سرباز عشق می ستایم با پر پرواز عشق ای گل نیلـــــوفر شهر نگاه از تو می...

آه ... ای تنهاترین پیوند عشق
می شوم آرام با لبخند عشق
از نگاهت می رسد آوای شوق
با نفس هایت رسد فردای شوق
من تو را ای آخرین سرباز عشق
می ستایم با پر پرواز عشق
ای گل نیلـــــوفر شهر نگاه
از تو می خواهم هوای صبحگاه
من تو را ای نغمه ی ناب ازل
می سرایم در قصیده در غزل
با تو ای تنهاترین پیوند عشق
در پناهت می شوم دلبند عشق
از صدف بیرون نمی آید صدا
چون درونش گوهری خواند تو را
عشق مثل جسم و جان آدم است
مثل تار و پود قالی در هم است
عشق یعنی بازی ماه و نگاه
عشق یعنی اولین برگ پگاه
عشق یعنی آفتاب بی غروب
عشق یعنی مردم دانا و خوب
عشق یعنی آفتاب شب شکن
عشق یعنی کهکشان های کهن
عشق یعنی خنده ای بر روی لب
عشق یعنی آسمان در نیمه شب
عشق یعنی جنگ عقل و سرنوشت
عشق یعنی حس خوبی در بهشت
عشق یعنی آفتاب و ماه دشت
عشق یعنی شاهد اردیبهشت
عشق با دل موج سازی می کند
مثل کودک شاد، بازی می کند
عشق یعنی موج و طوفان و صدا
عشق چون فانوس ساحل رهنما



نازنین من