رجبی دوانی در پاسخ به علی مطهری درباره حصر گفته بود: «حضرت ۴۰ خانم اهل بصره را دستور داد که لباس مردانه بپوشند و صورتهای خود را بپوشانند و او را از بصره به مدینه ببرند و حق ندارند از آن شهر بیرون بیاید و همانجا باید بمانند تا آخر خلافت امیرالمومنین (ع) ما دیگر تحرکی از عایشه برضد امیرالمومنین (ع) نمیبینیم. در حقیقت امیرالمومنین (ع) او را در یک حصری قرار داد و از مجازات خود صرفنظر کرد. نه اینکه حق او مجازات نیست…» سپس نتیجه میگیرد که « اولا – علی مطهری به عمد داستان جمل را نادیده گرفته است.»
روایات تاریخی، ادعای حصر را تأیید نمی کنند. با جستجوی در تاریخ نمیتوان مدرکی که بگوید امام علیه السلام، عایشه را در حصر قرار داد،پیدا کرد و ادعای حصر عایشه، ادعایی ساختگی و جعلی به نظر می آید.
رفتار امام پس از جنگ جمل با عایشه، رفتاری احترام آمیز بود. عایشه هنگام بازگشت از بصره میگوید میان من و علی چیزی نیست جز آنچه میان یک زن و اقوام همسرش است و امام نیز میگوید میان من و او چیزی نبود و حتی عایشه را بدرقه میکند. رفتار امام با بازماندگان جمل، نیز رفتاری رئوفانه بود. بازخوانی رفتار امام علی علیه السلام پس از جنگ جمل خواندنی است.
متن زیر ترجمه کتاب تاریخ طبری است که پس از جنگ جمل را روایت میکند:
غمخواری علی بر کشتگان جنگ و بخاک کردنشان و فراهم آوردن لوازم اردو و فرستادن آن سوی بصره
محمد گوید: علی سه روز در اردوگاه خویش بود و به بصره نرفت. کسان را سوی مردگانشان فرستاد که برفتند و بدفن آنها پرداختند. علی با آنها بر کشتگان گذر کرد …
رفتن علی به نزد عایشه و دستور مجازات کسانی که به وی ناسزا گفته بودند
محمد گوید: علی به روز دوشنبه سوی بصره آمد و به مسجد رفت و نماز کرد و وارد بصره شد و کسان پیش وی آمدند. آنگاه بر استر خویش سوی عایشه رفت و چون به خانه عبد الله بن خلف رسید، که بزرگترین خانه بصره بود، زنان را دید که با عایشه بر عبد الله و عثمان پسران خلف می گریستند. صفیه دختر حارث نیز روسری داشت و می گریست و چون علی را بدید گفت:
گوید: یکی از ازدیان گفت: «به خدا نباید این زن جان از دست ما بدر برد.»اما علی خشمگین شد و گفت: «خاموش!» پرده ای را پاره مکن و وارد خانه ای مشو و زنی را آزار مکن و گرچه به عرض شما بد گویند و امیران و پارسایانتان را سفیه شمارند که ضعیفند. ما دستور داشتیم از زنان مشرک نیز دست بداریم، مردی که زنی را مکافات دهد و او را بزند مایه ننگ باقیماندگان خود شود. نشنوم که کسی متعرض زنی شده که او را چون بدترین مردم عقوبت می کنم.»
گوید آنگاه علی برفت مردی بدو رسید و گفت: «ای امیر مؤمنان، دو تن را بر در دیدم که با کسی که سختتر از صفیه ناسزای تو می گفت، ناروا گفتند.» گفت: «وای بر تو شاید این عایشه بود؟» گفت: آری، دو تن بر در خانه بودند و یکیشان گفت: «مادر، سزای تو نافرمانی است.» و دیگری گفت: «مادر خطا کردی توبه کن» علی، قعقاع را سوی در فرستاد و کسانی را که آنجا بود بیاورد و دو تن را معلوم داشتند، علی گفت: «گردنشان را می زنم» سپس گفت: «عقوبتشان می کنم» و هر کدام را صد تازیانه زد که لباسشان را در آورده بود.
رفتار علی با رزمندگان جنگ جمل
محمد بن راشد بنقل از پدرش گوید:روش علی این بود که فراری را نکشد و زخمدار را بیجان نکنند و پرده ای را بر ندارند و مالی نگیرند و کسانی گفتند: «چگونه خونشان حلال است و مالشان حرام؟» علی گفت: «اینان نیز همانند شما بوده اند هر که بما نپردازد از ماست و ما از اوییم و هر که اصرار کند تا کشته شود جنگ با وی رواست و خمس وی شما را بس است.» گوید: از این موقع خوارج سخن آغاز کردند.
تدارک علی علیه السلام برای حرکت عایشه از بصره
محمد گوید: علی برای عایشه هر چه بایسته بود از مرکب و توشه و لوازم فراهم کرد و همه کسانی را که همراه وی آمده بودند و سالم مانده بودند همراهش فرستاد مگر آنها که می خواستند بمانند. چهل کس از زنان معتبر بصره را برای همراهی وی برگزید و گفت: «ای محمد تدارک ببین و او را برسان.» گوید: و چون روز حرکت عایشه رسید علی پیش وی آمد، کسان نیز حضور یافتند، عایشه برون شد کسان با وی وداع گفتند و او نیز با کسان وداع گفت و افزود:
«پسرکان من! ما بسبب توقع یا زیادت جویی از همدیگر گله ها داشتیم، هر که از این باب چیزی شنیده بدان اعتنا نکند. به خدا سابقا میان من و علی چیزی نبوده جز آنچه میان زن و اقوام شوهرش رخ می دهد ولی او بنزد من، با وجود گله ام، از نیکان است.» علی گفت: «ای مردم به خدا راست گفت و نکو گفت، میان من و او جز این چیزی نبود، وی در دنیا و آخرت همسر پیمبر شما صلی الله علیه و سلم است.» گوید: عایشه به روز شنبه غره رجب سال سی و ششم حرکت کرد علی چند میل او را بدرقه کرد و فرزندان خویش را تا یک منزل همراه او فرستاد.
محمد گوید: عایشه از بصره حرکت کرد و آهنگ مکه داشت. مروان و اسود بن ابی البختری از راه سوی مدینه رفتند و عایشه تا وقت حج در مکه بماند پس از آن سوی مدینه رفت.
تاریخ طبری، ج ۴، ص ۵۳۸-۵۴۳/ترجمه تاریخ طبری، ابوالقاسم پاینده، ج ۶، ص ۳۰۶-۳۱۳
الصحیح من سیره الامام على علیه السلام، ج۳۴
براى مطالعه بیشتر در این زمینه به کتاب شریف «الصحیح من سیره الامام على علیه السلام»، ج۳۴، خصوصاً صفحات ۲۰۰ به بعد مراجعه کنید.
ماجرای گفتگوی ام سلمه با عایشه را حتما بخوانید
در این صفحات هیچگونه نقلی که دلالت بر حصر باشد وجود ندارد. حتی اگر متن را خوانده باشید در آخر فصل میگوید عایشه در مدینه همواره مردم را بر علیه امام علی علیه السلام تحریک میکرد.از شما دوست عزیز خواهش میکنم در نقل های خود توجه داشته باشید. دوستان میتوانند برای دیدن متن -به زبان عربی- به این آدرس مراجعه کنند:
جلد ۳۴ صفحه ۲۱۵-۲۳۸
http://www.mezan.net/sayed_ameli/sahih_imamali.html
* مهم ترین علت جنگ جمل خونخواهى عثمان بیان شده است که على (ع) را مسئول قتل عثمان مىدانستند. خطبه ۱۳۷
* قصد اصلاح امّت رسول راداشتند
*خلافت و رهبرى على را مطابق با رویه خلفاى سابق نمی یافتند.
* على (ع) در کارهایش با طلحه و زبیر مشورت نمىکرد.
* قدرتطلبى طلحه و زبیر:بااشاره خطبه ۱۴۸ نهج البلاغه ، هر کدام از طلحه و زبیر امیدوار است حکومت را به دست آورد.
*عهد و پیمان شکنى طلحه و زبیر
*کینه و کدورت های قدیمی ازعلی
دهم جمادیالأول سال ۳۶ هجری مصادف است با جنگ جمل که فتح بصره و نصرت خداوند متعال بر امیرالمؤمنین(ع) را نیز به دنبال داشت، با توجه به اینکه «جَمَل» به شتر نر گفته میشود و از آنجایی که در این جنگ، عایشه بر شتری به نام عسکر سوار شده بود این جنگ، جنگ جمل نام گرفت.
حدود سه ماه بیشتر از بیعت با امیرمؤمنان على(ع) نگذشته بود که تحمل عدالت آن حضرت بر گروهى از مستکبران، سخت و ناگوار آمد و مخالفتها از سوى آنان شروع شد. معاویه در شام پرچم مخالفت را بر افراشت و حاضر به پذیرش بیعت نبود و براى رویارویی با حضرت آماده جنگ مىشد. على(ع) به فرمانداران خود در سه شهر کوفه، بصره و مصر نامه نوشت تا نیروهاى جنگى خود را براى مقابله با معاویه اعزام کنند.
در همین حین نیز طلحه و زبیر به بهانه انجام دادن عمره از مدینه خارج و راهى مکه شدند و در مکه، عایشه را که از بیعت با آن حضرت ناراضى بود با خویش همراه کرده و به عنوان هوادارى از خون عثمان به سمت «بصره» حرکت کردند.
قرائن به خوبى گواهى مىداد که آنها نه در فکر خوانخواهى عثمان بودند و نه دلسوزى براى اسلام، زیرا قاتلان عثمان در بصره نبودند. همچنین لازمه هوادارى از «عثمان» مخالفت با امیرمؤمنان(ع) نبود، علاوه بر این طلحه نیز خود از سران مبارزان علیه عثمان بود. بنابراین روشن است که هدف آنها از پیمان شکنى به دلیل اینکه با على(ع) بیعت کرده بودند، رسیدن به جاه و مقام بود.
عبدالله بن عامر که قبلاً عامل عثمان در بصره بود و از طرف امام علی(ع) عزل شده بود، به مکه آمد و شترى که دویست دینار خریده بود را براى عایشه آورد و به طرف بصره حرکت کردند تا به این شهر رسیدند. پس از ورود، به خانه «عثمان بن حنیف» نماینده امیرالمؤمنین(ع) ریخته، او را اسیر کردند و بسیار کتکش زدند.
علی(ع) براى مقابله با آنها به طرف بصره حرکت کردند. در این جنگ همراه حضرت امیر(ع)، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و همچنین محمد حنفیه و عبداللَّه بن جعفر و اولاد عقیل و عدهاى از جوانان بنى هاشم همراه با عمار و ابوایوب انصارى و عدهاى از مهاجر و انصار بودند. ۸۰ نفر از اصحاب بدر، ۲۵۰ نفر از کسانى که با پیامبر(ص) در بیعت شجره شرکت کرده بودند و ۱۵۰۰ نفر از سایر اصحاب پیامبر(ص) شرکت کردند.
حضرت علی(ع) «مسلم مجاشعى» را همراه با قرآنى فرستادند که بصریان را به حکم قرآن بخواند، ولى آنها مسلم را هدف تیر قرار داده و شهید کردند. بعد از موعظههاى عمار و فرمایشات امیرالمؤمنین(ع) در دهم جمادى الاولى جنگى را که عایشه شروع کرده بود ادامه دادند و حضرت امیر(ع) در مقام مقابله با آنها برآمدند. در این جنگ از لشکر علی(ع) که ۲۰ هزار مرد جنگى بودند پنج هزار نفر شهید شدند، و از لشکر عایشه که ۳۰ هزار نفر بودند ۱۳ هزار نفر کشته شدند.
سرانجام که پیروزى نصیب لشکر امیرالمؤمنین(ع) شد، حضرت کنار هودج عایشه آمدند و فرمودند: «اى حمیرا، پیامبر تو را امر کرده بود که به جنگ من بیرون آیى؟ آیا تو را امر نفرمود که در خانه خود بنشینى و بیرون نیایى؟ به خدا سوگند، انصاف ندارند آنهایی که زنان خود را پشت پرده پنهان داشته و تو را بیرون آوردند». محمد بن ابوبکر خواهرش را از هودج بیرون کشید. حضرت علی(ع) دستور داد او را به خانه صفیه دختر حارث بن ابىطلحه ببرند و بعد او را به مکه و از مکه به مدینه فرستاد.
در این جنگ زید بن صوحان که از بزرگان لشکر و شیعیان امیرالمؤمنین(ع) بود شهید شد و آن حضرت بالاى سرش آمده، فرمودند: «اى زید، خدا رحمتت کند که تعلقات دنیوى تو اندک بود، و امداد تو در دین بسیار بود».
در این جنگ به گفته بعضى ۱۰ هزار نفر و به روایتى ۱۷ هزار نفر از طرفین کشته شدند و با این ضایعه عظیم نخستین مخالفت جدى، درهم شکسته شد و مسئولیت آن برگردن آتش افروزان جنگ قرار گرفت./منبع:فارس
***
عده ای از اصحاب(طلحه و زبیر) توقع داشتند که حضرت مسئولیت هایی از حکومت را به آنان بسپارد.
از طرف دیگر، از جانب معاویه به هر دو نفر آنان نامه ای، به یک مضمون رسید که آنان را ” امیرالمومنین ” خوانده و یادآور شده بود که از مردم شام برای آن دو بیعت گرفته است و باید هر چه زودتر شهرهای کوفه و بصره را اشغال نمایند،
این دو صحابی ساده لوح، فریب نامه معاویه را خوردند و تصمیم گرفتند که از مدینه به مکه بروند و در آنجا به گردآوری افراد و ساز و برگ جنگ بپردازند. آنان برای اجرای نقشه معاویه به حضور علی رسیدند و گفتند: ستمگری های عثمان را درامورمربوط به ولایت و حکومت مشاهده کردی و دیدی که وی جز به بنی امیه به کسی نظر و توجه نداشت. اکنون که خدا خلافت را نصیب تو ساخته است، ما را به فرمانروایی بصره وکوفه منصوب نما. امام فرمود: آنچه خدا نصیب شما فرموده است به آن راضی باشید تا من در این موضوع بیندیشم. آگاه باشید که من افرادی را برای حکومت می گمارم که به دین و امانت آنان مطمئن و از روحیات آنان آگاه باشم.
طلحه و زبیربا شنیدن این سخن، بیش از پیش مأیوس شدند، چرا که امام اعلام کرده بود که به آن دو اعتماد ندارد. لذا جهت سخن را دگرگون کردند و گفتند: پس اجازه بده ما مدینه را به قصد عمره ترک کنیم. امام علیه السلام فرمود: «در پوشش عمره هدف دیگری دارید؟» آنان به خدا سوگند یاد کردند که غیر از انجام عمره هدف دیگری ندارند. امام فرمود: «شما در صدد خدعه و شکستن بیعت هستید. آنان سوگند خود را تکرار کردند و بار دیگر با امام بیعت نمودند. وقتی آن دو خانه علی علیه السلام را ترک کردند، امام به حاضران در جلسه فرمود: ” «می بینم که آنان در فتنه ای کشته می شوند.»(۱)
ابن قتیبه می نویسد: هر دو پس از خروج از خانه علی در مجمع قریش گفتند: «این پاداش ما بود که علی به ما داد! ما بر ضد عثمان قیام کردیم و وسیله قتل او را فراهم ساختیم، در حالیکه علی در خانه خود نشسته بود. حال که به خلافت رسیده است دیگران را بر ما ترجیح می دهد».
طلحه و زبیر با آن که سوگندهای شدیدی در خانه امام علی علیه السلام یاد کرده بوند، پس از خروج از مدینه در میان راه مکه به هر کس رسیدند، بیعت خود را با علی انکار کردند.
بازگشت عایشه از نیمه راه مدینه به مکه
درهنگام محاصره خانه عثمان از طرف انقلابیون مصری و عراقی، عایشه مدینه را به عزم حج ترک گفت و در مکه بود که خبر قتل عثمان را شنید، ولی خبر نرسید که مسئله خلافت پس از قتل خلیفه به کجا منجر شد. از این جهت تصمیم گرفت که مکه را به عزم مدینه ترک گوید.
در مراجعت از مکه، در منزلی به نام «سرف» با مردی به نام «ابن ام کلاب» ملاقات کرد و از اوضاع مدینه پرسید. وی گفت که محاصره خانه خلیفه هشتاد روز به طول انجامید و سپس او را کشتند و بعد از چند روز با علی علیه السلام بیعت کردند.
وقتی عایشه از اتفاق مهاجرین و انصار بر بیعت با امام آگاه شد، سخت برآشفت و گفت: ای کاش آسمان برسرم فرو می ریخت. سپس دستور داد که کجاوه او را به سوی مکه باز گردانند، در حالی که نظر خود را درباه عثمان دگرگون کرده بود و می گفت: به خدا سوگند، عثمان، مظلوم کشته شده است و من انتقام او را از قاتلان او می ستانم.
آن مرد ِ گزارشگر به او گفت: تو نخستین کسی بودی که به مردم می گفتی عثمان کافر شده است و باید او را بکشند. اکنون چه شده که از سخن نخست خود بازگشتی؟ وی در پاسخ گفت: «قاتلان عثمان او را توبه دادند و سپس کشتند. درباره عثمان همه سخن می گفتند و من نیز می گفتم، اما سخن اخیر من بهتر از سخن پیشین من است.
مکه پایگاه مخالفان علی
پس از قتل عثمان و بیعت مردم با امام، سرزمین مکه مرکز مخالفان آن حضرت به شمار می رفت و افرادی که با علی علیه السلام مخالف بودند یا از دادگری او می ترسیدند، خصوصاً فرمانداران و استانداران عثمان که می دانستند امام دارایی آنان را مصادره می کند و آنان را به سبب خیانت هایی که مرتکب شده اند بازخواست خواهد کرد، همه و همه در مکه در پوشش حرمت حرم خدا گرد آمدند و نقشه نبرد جمل را طراحی کردند.
سپاه آماده حرکت شد و به راه افتاد. در راه به سرزمینی به نام «حوأب «رسیدند. وقتی عایشه از نام سرزمین آگاه شد به فرزند طلحه گفت: من باید برگردم، زیرا رسول خدا روزی در میان همسران خود که من نیز در جمع آنها بودم فرمود: «می بینم که یکی از شما از سرزمین «حوأب» می گذرد و سگان آنجا براو پارس می کنند. سپس رو به من کرد و فرمود: «حمیرا، مبادا توآن زن باشی.»
در این هنگام فرزند طلحه درخواست ادامه مسیر را کرد ولی مؤثر نیفتاد. خواهر زاده او، عبدالله بن زبیر، منافقانه سوگند یاد کرد که نام این سرزمین «حوأب» نیست. ما حوأب را اول شب پشت سر نهاده ایم.
این نوع شهادت دروغ، در نوع خود، در تاریخ اسلام بی سابقه است. پس کاروانیان به مسیر خود ادامه دادند و در نزدیکی بصره برای تسخیر این شهر، که عثمان بن حنیف از طرف علی علیه السلام استاندار آنجا بود، فرود آمدند.
واقعه جمل در دهم جمادی الثانی سال سی و ششم هجری قمری، رخ داد و هنوز آفتاب غروب نکرده بود که آتش نبرد با افتادن جمل عایشه و سرنگون شدن کجاوه او به پایان رسید.
جمل عایشه برای نیل به مقاصد شوم به کارگرفته شده بود و با گذاردن «هودج عایشه »بر آن، نوعی قداست به آن بخشیده بودند. سپاه بصره در حفاظت و بر پا نگاه داشتن آن کوشش ها کرد و دست های زیادی در راه آن دادند. هر دستی که قطع می شد، دست دیگری زمام شتر را می گرفت. اما سرانجام زمام شتر بی صاحب ماند و دیگر کسی حاضر نبود که آن را به دست بگیرد. در این هنگام فرزند زبیر زمام آن را به دست گرفت، ولی مالک اشتر با هجوم بر وی او را نقش بر زمین کرد و مردم از اطراف شتر عایشه پراکنده شدند. امام علیه السلام برای اینکه دشمن با دیدن شتر بار دیگر به سوی او بازنگردند، فرمان پی کردن جمل را صادر کرد. پس، شتر به زمین خورد و کجاوه سرنگون گردید. علی علیه السلام خود را به کجاوه عایشه رسانید و فرمود:
ای عایشه، آیا رسول الله تو را به این کار سفارش کرده بود؟
عایشه پاسخ داد: «ای اباالحسن، حال که پیروز شدی، مرا ببخش»
حضرت علی پس از جنگ، عایشه را به همراه برادرش محمدبن ابی بکر و تعدادی از زنان که مبدل به لباس مردانه بودند راهی مکه کرد.
عایشه در حالی که بر مرکبی سوار می شد، گفت: «افتخار آفریدید و پیروز شدید، همانا تقدیر خدا انجام گرفتنی است.»
سرنوشت طلحه و زبیر نیز به مرگ ختم شد که باعث تأسف حضرت علی شد.
سپس امام باقی مانده روز را در میدان نبرد به سر برد و مردم بصره را دعوت کرد که کشتگان خود را به خاک بسپارند.
به نقل طبری، امام برکشتگان ناکثان از بصره و کوفه نمازگزارد و بر یاران خود که جام شهادت نوشیده بودند نیز نماز گزارد و آنان را به خاک سپرد. سپس دستور داد که تمام اموال مردم را به خودشان باز گردانند به جز اسلحه ای که بر آنها علامت حکومت باشد.