بررسی و نقد مبانی هرمنوتیکی پل ریکور
گروه اندیشه ــ سید محمود مرتضویشاهرودی، ابوالفضل ساجدی و علی مصباح در مقاله اخیر خود با عنوان «بررسی و نقد مبانی هرمنوتیکی پل ریکور» که در صدو پنجمین شماره از فصلنامه علمی ـ پژوهشی «کلام اسلامی» منتشر شده است، مبانی هرمنوتیکی ریکور را مورد بررسی قرار دادهاند.
به گزارش ایکنا؛ «بررسی و نقد مبانی هرمنوتیکی پل ریکور» نوشته سید محمود مرتضویشاهرودی، ابوالفضل ساجدی و علی مصباح، یکی از مقالاتی است که در صد و پنجمین شماره از فصلنامه علمی ـ پژوهشی «کلام اسلامی» منتشر شده است.
نویسندگان در طلیعه این مقاله آوردهاند با توجه به تأثیر عمیق اندیشههای هرمنوتیک در فهم دینی، بررسی و نقد آنها راهی برای دفع و رفع شبهات موجود در این حوزه و نیز توسعه علوم دینی است. پل ریکور فیلسوف معاصر، اندیشمندی بسیار تأثیر گذار در حوزه هرمنوتیک و روش شناسی علوم انسانی است که هرمنوتیک فلسفی را در برابر دیگر تفکرات مرتبط با روش فهم به اقتدار رسانده و روشی اصلاح شده و ترکیبی را در تفسیر متون و فهم دین ارائه کرده است. او میکوشد با روش پدیدارشناسی هرمنوتیک و ترکیب کردن عنصر «تبیین ساختاری» با عنصر «فهم» و «تصاحب» سیری منطقی از مرحله قرائت تا تفسیر فهم ارائه کند؛ سیری که از سویی بر پایه استقلال معنای متن از مراد مؤلف و وحدت معنای متن شکل گرفته و از سویی در برابر نسبیت مطلق مقاومت میکند و معیاری برای داوری بین تفاسیر ارائه میدهد. مقاله حاضر میکوشد به مهمترین مؤلفههای هرمنوتیک ریکور و مبانی آن اشاره کرده، نقاط ضعف و قوت آن را با استفاده از اندیشههای بنیادین علوم اسلامی در بوته نقد قرار دهد».
یکی از مباحثی که در این نوشتار مورد بحث قرار گرفته «مهمترین آموزههای هرمنوتیک ریکور» است. نویسندگان در این بخش آوردهاند از دیدگاه ریکور، «هرمنوتیک نظریه کنشهای فهم است در روابطشان با تفسیر متون». به نظر میرسد مراد ریکور این است که در علم هرمنوتیک به موضوع فهم انسانی وقتی که متعلقش فهم و تفسیر متن باشد و در ارتباط با تفسیر متن تصور شود، پرداخته میشود. به این ترتیب نظریههایی که در مورد عمل فهم انسان در هنگام تفسیر متون ابزار میشوند بدنه دانش هرمنوتیک را تشکیل میدهند در این بخش میکوشیم، گزیدهای از نظریات او را که براساس تعریف فوق در حوزه هرمنوتیک جای میگیرند گزارش نماییم. از این رو ما ابتدا به بررسی هرمنوتیک فلسفی او درباره هستی شناسی فهم و عناصر مرتبط با آن میپردازیم، سپس ماهیت ویژگیهای متن از دیدگاه ریکور را موضوع تحقیق قرار خواهیم داد، و در آخر تفسیر متن و الزامات و روش ریکور در تفسیر متن و معیارهای آن را به بحث میگذاریم.
«هرمنوتیک فلسفی پل ریکور» عنوانی است که نویسندگان مقاله ذیل آن مینویسند آموزه «دازاین» هیدگر و «سنت اثرگذار» و «امتزاج افقها»ی گادامر در سراسر هرمنوتیک ریکور ایفای نقش میکند. «دازاین» مفهوم مورد علاقه ریکور است که نه تنها در آخرین مرحله از نظریه تفسیری که «اختصاص پیدا کردن» معنای متن به جهان خواننده میباشد مورد توجه ریکور است، بلکه او در ابتداییترین مرحله یعنی مرحله تولید اثر نیز از این آموزه برای تبیین فرایند شکلگیری اثر استفاده میکند. وی در بحث تفاوت میان گفتار و نوشتار میگوید: «در حین سخن، سخن گویندهاش را با شاخصهای گوناگون مربوط با ذهنیت و شخصیت او مشخص میکند: ضمایر شخصی و قیود زمان و مکان مانند اینجا و اکنون و زمان حال اخباری افعال، این توانایی ارجاع سخن به ذات گوینده خصلتی بی واسطه از خود نشان میدهد. گوینده هم خودش به موقعیت گفتوگو تعلق دارد. او انجا هست به معنای دقیق «دازاین» لذا نیت ذهنی گوینده و معنای سخن همپوشانی پیدا میکنند، به نحوی که فهم منظور گوینده و فهم معنای سخن او یک چیز میشوند».
به باور نویسندگان ریکور در مورد آموزه سنت در هرمنوتیک فلسفی هم دیدگاه قابل توجهی دارد. او سه تلقی از سنت را بیان میکند، یکی تلقی تفریطی در مرده پنداشتن سنت و گمان اینکه باید با آن مبارزه نمود و باعث میرایی فهم میشود، دوم تلقی افراطی که میگویند ما ناگزیر از حمل سنت هستیم و سنت امری جامد در دورن ما شکل داده و امکان نقد و تعدی از آن وجود ندارد، سوم تلقی او از سنت زنده که در مقاله «استعاره و روایت» مطرح نموده است او میگوید: «سنت رسوبی مرده نیست یا باری که ناگزیر در پی خود حمل کنیم (بلکه) میتوان میان این دو قطب افراط، طیفی کامل یافت. در کل، قاعده اصلی سنت انتقال به تولید مورد نو از راه تاویل مجدد است. اگر خواهان نظریه روایت هستیم باید آن را براساس این بازی استوار کنیم و نه بر پایه موارد افراطی».
نویسندگان این نوشتار معتقدند ریکور آموزه امتزاج افقهای گادامر را میپذیرد. هر چند تلاش میکند با تکیه بر ساختارگرایی زبان شناختی از تأثیر افسار گسیخته و نسبیت آور سنت و فرهنگ در تفسیر پرهیز کند و اساس مباحثه و اختلاف او با گادامر بر باور به امکان قاعدهمند کردن فهم است با پذیرش آموزه امتزاج. او در مباحثه اختلاف تاویلها گفتوگو و امتزاج افقهای گادامر را مطرح کرده و تصریح میکند: «موضع من تفاوت اساسی با موضع پروفسور گادامر ندارد». او نه تنها آن را در حوزه تفسیر معانی جملات دخیل میداند، بلکه در حوزه ساختاردهی و طراحی یک متن نیز طرح داستان و روابط علی و سببی اجزای داستان را یک طرف و از جانب نویسنده به سوی خواننده نمیداند، بلکه فهم پیکره داستان را نیز محصول امتزاج افقهای ذهنی نویسنده و خواننده میداند او در «زمان و روایت» بیان میکند که باز پیکر بندی توسط خواننده و در تحت قانون امتزاج افقها اتفاق میافتد، پس خواننده نه تنها اصل معنا را در تأثر از سنت میسازد بلکه پیرنگ یک رویداد را هم براساس سنتهای خودش میسازد و این غیر از ذات معنا است.
«ماهیت و ویژگی متن از دیدگاه ریکور» نیز یکی دیگر از مباحثی است که نویسندگان به تبیین آن پرداخته و آوردهاند ریکور موضوع هرمنوتیک را تفسیر متون میداند متنها صورتهای تثبیت شده سخنان یا مراد ذهنی صاحبان اثر به وسیله الفاظ هستند. ریکور با یک توسعه هر مجموعهای را که حاوی نماد باشد(نشانه دارای چند معنا) موضوع دانش هرمنوتیک میداند به این ترتیب حتی یک رویا میتواند متن باشد؛ زیرا رویا مجموعهای از نشانهها است که سرشار از نماد است. از دیدگاه او نشانههای چند معنا و مجموعه نشانههای نیازمند تاویل موضوع دانش هرمنوتیک هستند نیز از دیدگاه ریکور کنش معنادار انسان وقتی که به تثبیت میرسد(مانند فیلم یا نقاشی و ...) دارای ویژگیهای متن بوده و میتواند در نقش یک متن موضوع هرمنوتیک باشد. تثبیت مراد درونی در متون از نظر ریکور موجب اتفاقاتی میشود که خود او در قالب تفاوتهای گفتار و متن به بیان آنها پرداخته است.
یکی دیگر از مباحث مطرح شده در این مقاله «تفاوتهای گفتار و متن» است و ذیل این بحث، مسئله «امکان استفاده از قرائن غیر زبانی در گفتار نه نوشتار» مطرح شده و در بخشهایی از آن آمده است در گفتار شفاهی، سخنگو میتواند مخاطبش را به سمت واقع و محکی کلامش که مورد نظر او و مقصود او است راهنمای کند. مشکل امکان عدم تطابق رسانه (یعنی الفاظ به کار رفته) با مقصود گوینده در نهایت- به وسیله عملکرد گفتار یعنی به وسیله قدرت مشاهده واقعیت مشترک با طرف گفتوگو برطرف میشود، اما با نوشتن، دیگر یک وضعیت مشترک بین نویسنده و خواننده وجود ندارد. بدون شک، نوشتن القاکننده اشاره و ویژگیهای دلالت مدلول است و (این امر) پدیدهای که ما آن را «ادبیات» میخوانیم، ممکن میسازد.
نویسندگان این مقاله در پایان و در مقام جمعبندی و نتیجهگیری آوردهاند ریکور به باورهای اصلی هرمنوتیک فلسفی چون نظریه دازاین هایدگر و امتزاج افقهای گادامر پایبند است او ایدههای هرمنوتیک کلاسیک و رمانتیک را مورد نقد قرار داده است و به وسیله تعامل فکری با منتقدان هرمنوتیک فلسفی میکوشد بر مشکل نسبیت حاصل از آموزههای آن فائق آید. هرمنوتیک ریکور از تئوریهای گوناگون اندیشمندان پیشین چون زبان شناسی ساختار گرایانه سوسور، نظریه کنش گفتاری آستین، تمایز معنا و ارجاع فرگه و پدیدار شناسی هوسرل متأثر است. ریکور در تئوری هرمنوتیکی خود معنایی گسترده برای متن قائل است که شامل کنش انسانی میشود و از این جهت هرمنوتیک او میتواند راهی برای فهم کنشهای انسانی که موضوع علوم انسانی است تلقی شود.
معنای متن از دیدگاه ریکور به خاطر فاصله گرفتن از مؤلف، زمینه و مخاطب اولیه مستقل از مؤلف است و باید در مورد نشانههای قصدی به فهم مؤلف ضمنی روی آورد نه مولف حقیقی/ در مورد خوانندگان نیز ریکور بر این باور است که متن نسبت به خوانندگان مختلف بالقوه است و دارای استقلال نسبی نسبت به خواننده است در نظریه تفسیری ریکور طی نمودن سه گام ضروری است: 1ـ تبیین ساختاری برای رسیدن به معنای بیانی که به کشف معنای لفظ در قالب زبان توجه میکند، 2ـ فهم که برای رسیدن به معنای قصدی شکل میگیرد این معانی قصدی به واسطه استقلال متن از مؤلف تنها جایگاهش قصد مؤلف ضمنی است مؤلف ضمنی در حقیقت جایگاهی جز ذهنیت مفسر ندارد، 3ـ تصاحب یا به خود اختصاص دادن؛ که آخرین مرحله فهم است و در آن معنای متن براساس ویژگیهای دازاین به مفسر اختصاص پیدا میکند ریکور بر این باور است که نمیتوان متنی را تصور کرد که بدون تاویل قابل فهم باشد و با وجود ویژگیهای متن و مراحل تفسیر امکان منطقی بی نهایت تاویل و مطلوبیت آن را اثبات میکند البته او با تاویلهای بی ضابطه مخالف است و مرحله تبیین را معیاری برای جلوگیری از رخ دادن هرج و مرج تفسیری قلمداد میکند.
در مقام نقد ریکور میتوان سه دسته از نقدها را برشمرد دسته اول نقدها متوجه تفکر عامل هرمنوتیک فلسفی ریکور است که شامل: بیان پاراداوکس معرفت شناختی در هرمنوتیک فلسفی، و بیان راه نافرجام این دیدگاه برای رسیدن به هستی شناسی جامع وجود انسانی است. دسته دوم از نقد متوجه مبانی مرتبط با تعریف متن و نظریه تفسیری او است. دو نقد عمده از این دسته را میتوان اینگونه برشمرد: 1ـ نقد استقلال معنای متن از مؤلف با بیان لزوم توجه به قصد او و نادرست بودن مغالطه قصدیت و نادرست بودن نظریه فاصلهمندی ریکور، 2ـ مبهم بودن آموزه مؤلف ضمنی ریکور. دسته سوم از نقدها به بیان ملازمه ایدههای هرمنوتیکی ریکور یا نسبیت میپردازد همان چیزی که ریکور از آن گریزان بوده است.
انتهای پیام