خودکشی« رومئو و ژولیت» ایرانی-جواد ۲۰ساله ،یاسمن۱۶ساله
ماجرای عاشقی ۲ جوان که عقددربیمارستان وعروسی درقبرستان برگزارشد
یاسمن برای ازدواج با پسر مورد علاقهاش با مخالفت جدی خانواده مواجه می شود،که عاری ازخشونت نبوده، اما او برای رسیدن به عشقش همه این ناملایمات رابجان خرید وبرتصمیمش استوارماند ودرآتش وصال می سوخت.
مراسم زیبای ازدواج خواهربزرگترش نیز صحنه هایی درذهنش خلق می کرد، وقتی از موافقت خانواده ناامیدشد،تنها راه وصال را خودسوزی دانست « تنها چند روزی از عروسی خواهر بزرگترش میگذشت و خانه آنها هنوز شلوغ بود و گاهی میهمانانی میآمدند و میرفتند،یاسمن از همین فرصت کافی بود که ازمراقبتهای پلیسی خانواده استفاده کند،دریکی ازروزهایی که خانه خلوت بود،به خانه همسایهها می رود و از آنها تقاضای نفت به بهانه درستکردن کباب برای میهمانان می کند، دبه کوچک نفت می گیرد،بعد به یکی از اتاقها می رود، دبه را روی سر خودش خالی می کند و کبریت را روشن می کند… شعلههای سوزناک آتش یاسمن را در آغوش کشیدند، فریادش به گوش اهالی خانه رسید، یکی از اعضای خانواده از دستپاچگی و برای نجات جانش که در میان شعلهها ضجه میزد بر روی او آب می ریزد، اما همین آب کار را خرابتر کرد.»
روز بعد اورا دریکی از بیمارستانهای اصفهان منتقل می کنند ،درصدعفونت بدنش بالا بود.
جوادبه دیدارمعشوقه اش رفت
امادر آن سوی این ماجرا «جواد» ۲۰ساله، که از یاسمن خواستگاری کرده بود، او بلافاصله پس از شنیدن خبر خودسوزی یاسمن خود را به اصفهان و بالای تخت محل بستری شدنش رساند، یاسمن هفت شب و روز را در آنجا بستری بود و در همه آن ساعات، جواد بالای سرش بود و از تن سوختهاش پرستاری میکرد، در همان روزهای دردناک بیمارستان بود، واما اینبار خانواده یاسمن ازخواستگاری جواد-دربیمارستان-استقبال می کنند! خطبه عقدجاری می شود وبه آرزویشان می رسند! خانواده اعلام آمادگی می کند که بعدازبهبودی عروس درمنزلشان جشن عروسی مفصلی برپاکنند، که آرزوی یاسمن محقق شود.
عروس را به زادگاهش برگردانند واما مراسم عروسی درقبرستان برگزارشد!تن یاسمن زیر لهیب آتشسوختگی و عفونت شدید، دوام نیاورد«جنازه عروس »را به شهر زادگاهش دهدشت منتقل کردند.انگارقسمتی ازآرزوهای عروس محقق شده بود،جمعیت زیادی آمده بودند،اعضای هر۲خانواده هم بودند،
مراسم زیبای ازدواج خواهربزرگترش نیز صحنه هایی درذهنش خلق می کرد، وقتی از موافقت خانواده ناامیدشد،تنها راه وصال را خودسوزی دانست « تنها چند روزی از عروسی خواهر بزرگترش میگذشت و خانه آنها هنوز شلوغ بود و گاهی میهمانانی میآمدند و میرفتند،یاسمن از همین فرصت کافی بود که ازمراقبتهای پلیسی خانواده استفاده کند،دریکی ازروزهایی که خانه خلوت بود،به خانه همسایهها می رود و از آنها تقاضای نفت به بهانه درستکردن کباب برای میهمانان می کند، دبه کوچک نفت می گیرد،بعد به یکی از اتاقها می رود، دبه را روی سر خودش خالی می کند و کبریت را روشن می کند… شعلههای سوزناک آتش یاسمن را در آغوش کشیدند، فریادش به گوش اهالی خانه رسید، یکی از اعضای خانواده از دستپاچگی و برای نجات جانش که در میان شعلهها ضجه میزد بر روی او آب می ریزد، اما همین آب کار را خرابتر کرد.»
روز بعد اورا دریکی از بیمارستانهای اصفهان منتقل می کنند ،درصدعفونت بدنش بالا بود.
جوادبه دیدارمعشوقه اش رفت
امادر آن سوی این ماجرا «جواد» ۲۰ساله، که از یاسمن خواستگاری کرده بود، او بلافاصله پس از شنیدن خبر خودسوزی یاسمن خود را به اصفهان و بالای تخت محل بستری شدنش رساند، یاسمن هفت شب و روز را در آنجا بستری بود و در همه آن ساعات، جواد بالای سرش بود و از تن سوختهاش پرستاری میکرد، در همان روزهای دردناک بیمارستان بود، واما اینبار خانواده یاسمن ازخواستگاری جواد-دربیمارستان-استقبال می کنند! خطبه عقدجاری می شود وبه آرزویشان می رسند! خانواده اعلام آمادگی می کند که بعدازبهبودی عروس درمنزلشان جشن عروسی مفصلی برپاکنند، که آرزوی یاسمن محقق شود.
عروس را به زادگاهش برگردانند واما مراسم عروسی درقبرستان برگزارشد!تن یاسمن زیر لهیب آتشسوختگی و عفونت شدید، دوام نیاورد«جنازه عروس »را به شهر زادگاهش دهدشت منتقل کردند.انگارقسمتی ازآرزوهای عروس محقق شده بود،جمعیت زیادی آمده بودند،اعضای هر۲خانواده هم بودند،
آقاداماد(جواد) چنان بربالین همسرش ضجه می کرد که کمترکسی بودکه این صحنه دردناک را ببیند واشکش جاری نشود! . مراسم ختم که تمام شد جواد به یاسوج و نزد خانوادهاش برگشت.
۱۰ بعدازمرگ عروس ،دامادهم به اوپیوست
۱۰ روز از مرگ یاسمن گذشته بود. جواد،توان ماندن نداشت و عاقبت کار خودش را کرد. این روایت «میلاد آریانژاد» برادر جواد است که به رزونامه «شرق» گفته است:
۱۰ روز از مرگ یاسمن گذشته بود. جواد،توان ماندن نداشت و عاقبت کار خودش را کرد. این روایت «میلاد آریانژاد» برادر جواد است که به رزونامه «شرق» گفته است:
«ظهر آن روز جواد تا قبل از ناهار خواب بود، برای غذا بیدارش کردیم، جواد ماکارونی دوست داشت و مادرم به عشق او برایش این غذا را درست کرده بود، اما برخلاف همیشه جواد غذا نخورد، از مادرم کلید انباری را گرفت، به انباری رفت، طنابی را از آنجا برداشت و به جنگل بلوطی که انتهای کوچه بود رفت، چند لحظه بعد سروصدا و فریادی از کوچه شنیدیم، با عجله بیرون آمدیم و خبر دادند یکنفر بالای تپه خودش را از یک درخت بلوط حلقهآویز کرده .
من با سرعت بالا رفتم تن بیجان برادرم را دیدم که میان زمین و آسمان از درختی آویزان بود. تا او را پایین کشیدیم و به بیمارستان رساندیم، تمام کرده بود. جواد روزهای قبل که در مراسم یاسمن بود، به پدر و مادرم پیامک میزد که من خودم را میکشم، اما اینجا و در خانه یاسمن نه، وقتی به خانه خودمان آمدم. مدتی که آنجا بود همیشه حواسمان به او بود فقط ۱۰ دقیقه غفلت کردیم و او کار خودش را کرد.»اینگونه دو جوان عاشق(یکی به وسیله آتش یکی با حلقآویزکردن )به وصال رسیدند، شبیه رومئو و ژولیت عشاق یکی از نمایشنامههای معروف ویلیام شکسپیر/۶مرداد ۱۳۹۲روزنامه شرق
من با سرعت بالا رفتم تن بیجان برادرم را دیدم که میان زمین و آسمان از درختی آویزان بود. تا او را پایین کشیدیم و به بیمارستان رساندیم، تمام کرده بود. جواد روزهای قبل که در مراسم یاسمن بود، به پدر و مادرم پیامک میزد که من خودم را میکشم، اما اینجا و در خانه یاسمن نه، وقتی به خانه خودمان آمدم. مدتی که آنجا بود همیشه حواسمان به او بود فقط ۱۰ دقیقه غفلت کردیم و او کار خودش را کرد.»اینگونه دو جوان عاشق(یکی به وسیله آتش یکی با حلقآویزکردن )به وصال رسیدند، شبیه رومئو و ژولیت عشاق یکی از نمایشنامههای معروف ویلیام شکسپیر/۶مرداد ۱۳۹۲روزنامه شرق
مدیریت سایت-پیراسته فر:درثبت وضبط این گزارش اصلاحاتی انجام گرفته است.
دشمنی دو خانواده «مونتگیو» و پسر آنها رومئو با خانواده «کاپولتی» و دختر آنها ژولیت-درشهر« ورونا»ایتالیاتراژدی رومئو و ژولیت داستان دو عاشق ناکام است که در نهایت با مرگ این دو به پایان میرسد. این تراژدی در سال ۱۵۹۷ توسط ویلیام شکسپیر، نویسنده انگلیسی منتشر شد.
این داستان قبلا به صورت شعر با نام «تاریخ باستانی رومئو و ژولیت» توسط -ارتور برووک- در سال ۱۵۶۲ و به صورت نثر و در سال ۱۵۹۱ توسط «ویلیام پینتر» نوشتهشدند. شکسپیر تلفیقی ازهردو اثر در نمایشنامه خود استفاده کردهاست.
خانه «عروس» مکان توریستی است
در نزدیکی میدان دلِ اربه (Piazza delle Erbe) در شهر ورونای ایتالیا خانهای به نام «خانه عشق» وجود دارد،این خانه متعلق به خانواده کاپولتی بوده است که ژولیت دختر این خانواده در آن زندگی میکرده است.
دراین خانه«خانه عشق» پسران ودختران عاشق می آیند ونامه های عاشقانه خودرادرخطاب به معشوقشان دردیوارخانه می چسبانندوبرای رسیدن به وصال«نیت»می کنند.
البته «ورودی»خانه عشق باچندیورو هزینه کرد.
سالانه نزدیک به دو میلیون نفر از این خانه(خانه عشق) بازدید میکنند وعکس یادگاری می گیرند.