فیلم ساختن به لحن موسیقی


فیلم ساختن به لحن موسیقی

فیلم «راه رفتن روی سیم» به کارگردانی احمدرضا معتمدی دارای ویژگی‌هایی است که آن را نه تنها از نظر هنری، بلکه از نظر پیام‌های اجتماعی قابل تأمل می‌نماید.

به گزارش خبرگزاری شبستان «محسن ردادی»، عضو گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی یادداشتی درباره فیلم «راه رفتن روی سیم» به کارگردانی احمدرضا معتمدی در اختیار شبستان قرارداده است:

فیلم «راه رفتن روی سیم» به کارگردانی احمدرضا معتمدی دارای ویژگی‌هایی است که آن را نه تنها از نظر هنری، بلکه از نظر پیام‌های اجتماعی قابل تأمل می‌نماید. مضمون اصلی فیلم در مورد موسیقی و گروه‌ها(باندها)ی موسیقی است. موسیقی موقعیت خاصی در ایران و جمهوری اسلامی پیدا کرده و تبدیل به یک دیلما و مشکله شده است و فیلم تلاش می‌کند تا کمی به حل این معضل کمک کند. در حال حاضر دولت نه قادر به نفی موسیقی است و نه اینکه می‌تواند آن را کاملا تأیید کند. زیرا از یک طرف فقهای عظیم‌الشأنی وجود دارند که هر نوع موسیقی را حرام می‌دانند؛ و از طرف دیگر فیلسوف کهنی مانند فارابی و عارف معاصری مانند آیت‌الله حسن‌زاده‌ی آملی از «فن شریف موسیقی» سخن می گویند. این وضعیت جامعه را دچار سردرگمی کرده است.

در عرصه‌ی سیاستگذاری نیز به همین ترتیب وضعیت آشفته و متناقضی در جریان است. سیاستمداران از موسیقی به عنوان ابزاری برای تخلیه هیجانات جامعه بهره می‌گیرند و متناسب با وضعیت رضایت مردم اقدام به سخت‌گیری یا سهل‌گیری در امر موسیقی و کنسرت‌ها می‌کنند. پایش‌گران فرهنگ از نفوذ و انحطاط باندهای موسیقی ایرانی شواهد و علائمی ارائه می‌کنند که نشان می‌دهد سیاست‌های جمهوری اسلامی به هیچ عنوان در مسیری که موسیقی در حال طی کردن است مؤثر نبوده است.

واقعیت این است که مسأله‌ی موسیقی بسیار پیچیده‌تر از آن است که بتوان راه حلی ساده برای آن پیشنهاد کرد. راه حل مسأله به این آسانی نیست که با یک ممنوعیت یا آزاد کردن بتوان این مشکله را حل کرد. زمانی تصور می‌شد برای بهبود وضع ابتذال موسیقی دوره‌ی طاغوت باید سخت‌گیری و ممنوعیت را در پیش گرفت. یکی از عناوین مجرمانه در آن زمان، حمل و تکثیر کاستِ موسیقی‌های قبل از انقلاب بود و کلمه‌ی «ترانه»، تابو و از زشت‌ترین لغاتی بود که در جامعه نسبت به آن واکنش نشان می‌دادند. این سیاست نتوانست مشکله‌ی موسیقی در ایران را حل کند و عطش مردم به شنیدن موسیقی موجب شد که دولت تجدیدنظر کند. تصور بر این بود که اگر محدودیت‌های دهه‌ی اول انقلاب در مورد موسیقی برداشته شود احتمالا التهاب موسیقی در کشور کاهش می‌یابد. به این شکل بود که در صدا و سیمایی که قوانین سخت‌گیرانه‌ای در مورد موسیقی اجرا می‌شد ناگهان آهنگ‌های پاپ و غربی به وفور تولید و پخش می‌شد. به شهادت اساتید موسیقی و اهالی هنر، ضربه‌ای که این شلختگی و هرج و مرج فرهنگی با تغیر ذائقه‌ی ایرانیان، به موسیقی وارد کرد بسیار بدتر و نابودکننده‌تر از ممنوعیت‌های دهه‌ی 60 بود. و اینگونه است که هنوز دولت‌ها نمی‌دانند با مسأله‌ی موسیقی مواجه کنند و چه کسی است که اذعان نکند که موسیقی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر در سال 1396 چه میزان رأی را جابجا کرد و تا چه حد در شکست و پیروزی نامزدهای اصلی انتخابات مؤثر بود؟

در شرایط دوگانه و معماگونه است که سیاستگذاری در حوزه‌ی موسیقی مانند «راه رفتن روی سیم» است: خطرناک و پر از چالش‌های گوناگون. هیچ راه حل آشکار، قطعی و مطمئن وجود ندارد و ممکن است هر نوع غفلت و بی‌احتیاطی باعث سقوط شود. سیاستگذار فرهنگی در حوزه‌ی موسیقی مانند بندبازی است که بر روی سیم راه می‌رود و در هر قدم با خطر مواجه است. در چنین وضعی کارگردانی که به گواهی ویکی‌پدیا تخصصی در حوزه‌ی سیاستگذاری و علوم اجتماعی ندارد هوشمندانه مسأله‌ی موسیقی را از میان هزاران مسأله‌ی ریز و درشت جمهوری اسلامی برجسته می‌سازد و به آن می‌پردازد. گویی می‌داند که اگر جامعه‌ی اسلامی ایرانی، به راه‌حلی معین و روشن برای حل این مسأله برسد، الگویی مناسب برای حل سایر مشکله‌های جامعه در حوزه‌ی اقتصاد و سیاست و فرهنگ خواهد شد.

آیا نویسنده‌ی فیلم راه رفتن روی سیم به راه‌حل مشخصی برای مسأله‌ی موسیقی در ایران می‌رسد؟ پیش از پاسخ به این سوال تمایل دارم توجه خوانندگان را به فیلمی دیگر از کارگردانی دیگر که به مسأله‌ی موسیقی در ایران می‌پردازد جلب کنم. آقای بهمن قبادی در فیلم «کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد» به مشکلات جوانان عضو باندهای موسیقی می‌پردازد و بر سر آن است که که مصائبی که این جوانان با آنها دست و پنجه نرم می‌کنند را برجسته سازد. در این فیلم، اعضای گروه به دلیل عدم آزادی در ایران به خارج از کشور پناهنده می‌شوند و می‌روند تا در کشوری آزادتر به فعالیت هنری خود ادامه دهند. اینجا فیلم تمام می‌شود. کارگردان در ابتدای فیلم در قاب تصویر ظاهر می‌شود و از مردم می‌خواهد این فیلم که مجوز اکران نگرفته را خود تکثیر کنند و از آنها خواهش می‌کند که هرجا این جوانان را دیدند به آنها کمک کنند. راه حل آشکار قبادی برای حل موسیقی اعطای آزادی بیشتر به باندهای موسیقی و جوانان است. نکته اینکه نابازیگران این فیلم، اعضای واقعی باند سگ‌های زرد بودند که اتفاقا بعد از این فیلم به آمریکا مهاجرت کردند و همین‌ها بودند که مدتی کوتاه پس از مهاجرت، در همان کشور آزاد یکدیگر را سلاخی کردند و اجساد آنها به ایران برگشت. سوالی که از آقای قبادی باید پرسید این است که مگر راه حل شما برای حل مسأله دادن مجوز به باندهای موسیقی نبود و مگر نه اینکه در آمریکا این جوانان به اندازه‌ی کافی آزاد بودند؟ پس چگونه شد که یکدیگر را کشتند و به سرنوشتی به مراتب بدتراز زمانی که در ایران بودند دچار شدند؟

کارگردان فیلم راه رفتن روی سیم میان‌مایگی و سیاست‌زدگی قبادی را ندارد و آنچنان‌که هنر اقتضا می‌کند به این مشکله پاسخی هوشمندانه و عمیق می‌دهد. او در ترسیم وضعیت موسیقی در ایران آن را معادله دو مجهولی و بلکه چند مجهولی می‌داند که پاسخی سرراست، روشن و قاطع برای حل آن در دست نیست. اما آنچه فیلم در پی گفتن آن است این است که راه حل مشکله‌ی موسیقی را به خود موسیقی بسپارید. موسیقی خود راه‌گشاست و قادر است راه حل این مشکل را خود بیابد. اگر موسیقی مشکله تولید کرده، خود راه‌حل آن را نیز می‌تواند بیابد: «اینچنین زهری و تریاقی که دید؟»

پس راه حل را باید یافت و ساخت. چگونه؟ اگر بخواهیم مسیری که فیلم برای رسیدن به راه حل پیشنهاد می‌کند را دنبال کنیم عبارت است از تحمل، گفتگو و تجربه. کارگردان تلاش می‌کند این فهم را به مسئولین فرهنگی منتقل کند که با ابزار غیرفرهنگی به دنبال کنترل عرصه‌ی موسیقی نباشند. باید تحمل کرد و آرام آرام مسیر را اصلاح کرد. به علاوه ضمن هشدار نسبت به سوءاستفاده بیگانگان از باندهای موسیقی، جوانان را به شناخت ریشه‌های موسیقی ایرانی و تعامل و گفتگو با هنر جهانی دعوت می‌کند. راه حل مشخصی برای حل معضل آشفتگی در موسیقی وجود ندارد و باید گام به گام و با صبر کردن و آزمودن و تجربه‌کردن، قدم به قدم به راه حل نهایی نزدیک‌تر شد.

از میان صحنه‌های قابل توجه و تأمل در این فیلم سه صحنه را برگزیده‌ام که به نظرم کلید فهم این فیلم است.

یک) صحنه تبدیل صدای پنکه به یک نت موسیقی: در یکی از سکانس‌ها پسر جوان وارد هتلی قدیمی در تهران می‌شود که تکان‌های پنکه‌ی سقفی باعث تولید صدایی می‌شود. در همان لحظه جوان تنبور خود را برداشته و با الهام از این صدا شروع به نواختن یک موسیقی می‌کند. تأکید کارگردان بر این است که موسیقی مقامی از دل و جان زیست مردم برآمده و روایتگر زندگی ماست. ریشه در این آب و خاک و تاریخ دارد و بنابراین قابل احترام است و همان چیزی است که ما امروز برای زندگی به آن نیاز داریم. این پیام یادآور این شعر از مولاناست که : گردداز جان مرد موسیقی شناس// لحن موسیقی خلقت را سپاس.

دو) صحنه‌ی دار زدن شاعر گروه: در باند موسیقی‌ای که ماجراهای فیلم را رقم می‌زنند، یک شاعر وجود دارد که برای گروه ترانه می‌گوید. گروه در حال فرار او را نیز با خود می‌برند. اما هرچه از ایران دورتر می‌شود و به سرزمین بیگانه نزدیک‌تر می‌گردد این شاعر افسرده‌تر می‌شود و از اینکه نمی‌تواند دیگر شعر بگوید شکایت می‌کند. در نهایت او خود را به دار می‌زند (یا به دار زده می‌شود). پیام این بخش از فیلم هم روشن است و بر این نکته تأکید دارد که بریدن از این آب و خاک و دور شدن از ریشه‌ها باعث کند شدن گفتار و بی‌زبانی می‌شود. اولین آسیبی که از ناحیه‌ی غربزدگی و فرار از سنت‌ها می‌بینیم این است که زبان گفتگو را از دست می‌دهیم و موسیقی بی‌ریشه، نمی‌تواند حرفی برای گفتن داشته باشد.

سه) سکانس گفتگو میان تار و گیتار : یکی از صحنه‌های فوق‌العاده درخشان و پرمعنای فیلم است و اگر قرار بر انتخاب باشد، من این صحنه را به عنوان کلید فهم کل فیلم و عصاره و چکیده‌ی فیلم معرفی می‌کردم. در این صحنه پسر تار می‌زند و دختر جواب آن را با گیتار می‌دهد. ابتدا جواب‌ها دلچسب نیست و هماهنگ نیستند. به همین دلیل تلاش می‌کنند دستگاه‌های موسیقی خود را تنظیم مجدد کرده و در پرده‌ای دیگر با هم هم‌نوازی کنند. این دیالوگ تار و گیتار ادامه می‌یابد . بازی زیبای مهران‌فر و فولادوند به جذابیت صحنه افزوده است. لحن خفه و تودماغی فولادوند به همراه جست و خیز او که برای هماهنگ کردن و هم‌فرکانس کردن سازها دست و پا می‌زند، به همراه سکوت و متانت مهران‌فر که با آرامش تلاش می‌کند پاسخ گیتار را به زیبایی بدهد یک سکانس درخشان فراهم کرده است.

این سکانس در پی بیان این مسأله است که تار و گیتار نباید در مقابل هم که باید در کنار هم قرار بگیرند. نفی یکی به بهای اثبات دیگری نمی‌تواند الگوی مناسبی برای حفظ ریشه‌ها و فرهنگ ایران باشد. بلکه باید بتوانیم با هنر جهانی گفتگو و تعامل برقرار کنیم. راه حل نهایی وراه عبور از این چالش همین است و بس: ارتباط و گفتگو در بستر هنر. به همین دلیل اعتقاد دارم که تمام فیلم حوالی این سکانس دور می‌زند.

در نهایت باید گفت که علیرغم محاسن و نقاط قوت زیاد، ‌این فیلم از برخی کاستی‌ها نیز رنج می‌برد که به چند نمونه از آن اشاره می‌شود. برخی صحنه‌های فیلم که کلیدی و اساسی هستند (مانند همان صحنه‌ی دیالوگ تار و گیتار) بسیار کوتاه برگزار می‌شود. انتظار یا اشتیاق من این بود که صحنه طولانی‌تر می‌شد، بال و پر بیشتری پیدا می‌کرد و بیشتر مورد تأکید قرار می‌گرفت.

نکته‌ی دیگر این است که معتمدی در این فیلم عجله دارد که مسائل بسیار زیادی را مطرح کند: موسیقی، هویت، ممنوعیت، مهاجرت(از شهر به روستا، یا از ایران به خارج)، شکاف نسل‌ها، باندهای موسیقی، تهاجم فرهنگی، گفتگوی فرهنگ‌ها و... . گویی شتاب دارد که تمام آنچه در این سال‌ها نگفته بود را به یکباره بگوید. این جامع‌نگری در فیلم‌سازی می‌تواند به کژفهمی مخاطب منجر شود و دور افتادن از درک منظور کارگردان. کما اینکه برخی از نقدهایی که نسبت به این فیلم ابراز شده ناشی از نفهمیدن فیلم است. اینکه برخی این فیلم را تکرار و در عداد فیلم «کسی از گربه‌های ایرانی خبر ندارد» دانسته‌اند ناشی از همین نفهمیدن فیلم است. واقعیت این است که این فیلم در پاسخ به آن فیلم ساخته شده است. برخی از نقدها نیز این فیلم را بیان‌کننده‌ی مشکلات باندهای موسیقی می‌دانند که البته پیام دست پنجم و ششم این فیلم می‌تواند باشد. هسته‌ی اصلی فیلم این است که این باندها به دنبال آزادی هستند،‌ اما اگر آزادی معنوی و ریشه‌های فرهنگی نباشد نمی‌توانند به آن آزادی‌ای که به دنبالش هستند برسند و دچار سرگردانی می‌شوند (صحنه‌ی آخر فیلم و سرگردانی روی دریا). این برداشت‌های نابجا هرچند به عدم دقت ناقدان باز می‌گردد،‌ اما در عین حال به ریتم تند فیلم و پیام‌های متعدد آن نیز مربوط می‌شود.

به هر حال این فیلم از کارهای ماندگار سینمای ایران خواهد بود و باعث خوشوقتی است که مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی و به خصوص انجمن سینمایی دفاع مقدس از این فیلم حمایت کرده‌اند. این رویکرد نشان می‌دهد که مدیران فرهنگی و انقلابی علاوه بر اینکه از فیلم‌هایی که سطح آشکار دفاع مقدس و انقلاب اسلامی را به نمایش می‌گذارد حمایت می‌کنند، متوجه شده‌اند که باید به زیرساخت‌ها و عناصر ریشه‌ای‌تر و اندیشه‌ای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس توجه کرد. مسئولین باید متوجه باشند که سرانه‌ی مصرف موسیقی در ایران بیش از 5 ساعت در روز است (آمار، مستند و دقیق نیست) و با این میزان از آمیختگی مردم با موسیقی نمی‌توان آن را نفی و طرد کرد و از واکنش به آن طفره رفت.

پایان پیام/9

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


ویدیو / اظهارات جواد خیابانی درباره واگذاری سهام پرسپولیس و استقلال