فواره هایِ...گیج


فواره هایِ...گیج

سقفِ تنهایی اش پلاستیک بود ! اندوه اش را... با...زباله ها می گفت ... تنهایی اش کنارِ تنهایی ام نشست ... گیج از سقفِ آسمان افتادم گیج فواره هایِ خون بر تالاب بود و...تو خدایِ خیلِشاعر:فریدون ناصرخانی کرمانشاهی

سقفِ تنهایی اش
پلاستیک بود !
اندوه اش را...
با...زباله ها می گفت
...
تنهایی اش
کنارِ
تنهایی ام نشست
...
گیج
از سقفِ آسمان
افتادم
گیج
فواره هایِ خون
بر تالاب بود
و...تو
خدایِ خیلِ کبوترانی
که
پرواز را
از یاد برده اند...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


رابطه جنسی زیر دوش آب در حمام با همسر خوب است یا بد؟