زمستان


زمستان

میان رفتن و ماندن فاصله به اندازه ی احساسی ست ناشناس... شبی که برف نمی دانست ببارد یا نه؟ و سرما خودی نشان می داد و می رفت کم کم سی روز از زمستان بگذرد! یقه کت قدیمی ام را روی گردنم کشیدم و قدمشاعر:ناهید صباغ

میان رفتن و ماندن فاصله به اندازه ی احساسی ست ناشناس...

شبی که برف نمی دانست ببارد یا نه؟
و سرما خودی نشان می داد
و می رفت کم کم
سی روز از زمستان بگذرد!
یقه کت قدیمی ام را روی گردنم کشیدم و قدم زنان راهی شدم!!

باد سرد به صورتم ضربه می زد
اما دوستش داشتم
و برف را
که میان ماندن یا رفتن مردد بود!
و زمستان را
گویی اولین بار است می بینم!

من به این احساس می گویم عشق
تو آن را چه می نامی؟!

ناهید_صباغ

...

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


40 عکس نقاشی دخترانه جدید، ساده، زیبا، فانتزی و آسان برای پروفایل