شکست اشک


شکست  اشک

شکست اشک کلبه ی جانم چه ویران به تنهایی نشسته ابری لحظه ها ، سقف تاریک ست روشنایی در بس اندوه .. رعد چشمان منتظرم.... در شب تاب بی تفاوتی بردار تکرار ، بی حرکت مانده است فرصتی نیستشاعر:حمید خداویسی

شکست اشک

کلبه ی جانم
چه ویران به تنهایی نشسته
ابری لحظه ها ، سقف تاریک ست
روشنایی در بس اندوه ..
رعد چشمان منتظرم ....
در شب تاب بی تفاوتی
بردار تکرار ، بی حرکت مانده است
فرصتی نیست ...تاکلامی بگویم
آری من مانده ام ...
در خودم تنها ...
تا رهایی .... تا که پرواز
من و...تنهایی و درد
پلک هایم ، سنگین وبی رمق
اشک بر چشمانم ، چه آسان ..رها میشود

آه سرفه سیاه !!!
لحظه ای ... رهایم نمی کند
......
تک مضراب های سنفونی تباهی
چه تلخ آرامش م را پرپر می کنند
... و این ، همه ی آنی نیست
.... که ما می دانیم !!!!!
همه لحظه هایم ( گذشت زمان.....)
در طول روزها ...نه هفته ها
بلکه فصل خزان زده ایست در بطن پائیز
...که جانم را تاراج می کند
آری ... سرفه میکنم
سرفه های که امان را برده اند
..طاعون گازهای مرگ زا
کابوس ، شبهای تار من شده اند
صدای سرفه ام ، گرچه تلخ است
... اما ، فریادی ست !!!
ایستاده در برابر نا امیدی .... تا عشق
سرفراز تا بودن ...
ایثار جان ...تا شهد شیرین شهادت
ما را به جرم عاشقی بردار کنند ....



تقدیم به جانبازان مظلوم شیمیایی ومصدومان سلاح کشتار جمعی مستکبران جهانی
و.. به یاد تنهایی انسانهای که درد کشیدند وهرگز انتظاری ازهیچکس نداشتند
سوختند و دم برنیاوردند و... رفتند ، تا ما بمانیم . غریبانه جان دادن تا ما به تنهایی نرسیم
جوانمردی در برابر اراده این عزیزان چه حقیر است ....
بهمن سال 1397





حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»، بهترین دعا و ظهور بزرگ‌ترین جایزه لیله الرغائب...