کوکب من


کوکب من

کوکب من دستت را به من بده و با من به باغ نارنج بیا تا با شکوفه های بهار نارنج برایت تاجی ببافم که باغ خوشبو شود و تو ملکه ی باغ گردی دستم را بگیر و با من بیا تا به چشمه ساری در همین نزدیکهاشاعر:احمد پناهنده

کوکب من

دستت را به من بده
و با من به باغ نارنج بیا
تا با شکوفه های بهار نارنج
برایت تاجی ببافم
که باغ خوشبو شود
و تو ملکه ی باغ گردی
دستم را بگیر
و با من بیا
تا به چشمه ساری در همین نزدیکها برویم
و عطش عشق شورانگیزمان را
از آب زلالش
قطره قطره سبز کنیم
تا در بهار ِ در راه
عاشقانه و شیداوار
دانه های عشق ببارد
با من بیا
تا به کناره ی جویباری برویم
و پاهای برهنه مان را در شُرشُر آبش رها کنیم
که به عشق ما ترانه می خواند
آنگاه به پاس این مهربانی جویبار
چشمان سرشار از عشقمان را در هم بدوزیم
و با چسباندن لبی
لحظات عاشقانه مان را
شکوهمندانه نفس بکشیم
بیا و باز هم با من بیا
بیا
تا در دشتی از شقایق زاران برویم
که همسایه ی لاله زاران است
آنجا به پاس این عشق شکوهمند و شورانگیزمان
با ساقه های ِ شقایق های عاشق
کاخی درست می کنم
که پنچره اش از گلبرگ شایق باشد
و تو در هر پگاه
از این پنچره ی عاشق
عاشقانه
لاله زاران را
با نگاهت عشقباران کنی
کوکب من
اکنون که با هم در این مسیر ِ شورانگیز ِ عشق
کاخی از شقایق ساختیم
از تو می خواهم که مرا
از احساس ِ زلال ی زنانه ات
طعم ِ شیرین ِ زیستن ِ عاشقانه را
در جان و دلم سیراب کنی
و خود سیراب شوی در این ضیافت ِ عشق
تا در این سیرابی ِ شور انگیز ِ ما
شقایق دیگری
چشم باز کند، در بهار ِ در راه

احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )
توضیح:
این شعر از داستان عاشقانه ی ممدالی با کوکب از همین قلم تقدیم می شود

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


لایحه عفاف و حجاب بار دیگر به شورای نگهبان ارسال شد