تقدیر نیست


تقدیر نیست

سوختم! اما نمی گویم چرا؟ آنچه خود کرده ام تقدیر نیست لاجرم راهی بجز تدبیر نیست یا کنون دیوانه وار آتشی میشم به حالِ خسته باز یا که خود مرهم شوم این جانِ سوخته را خود بگیرم دست خود برپاشاعر:ساعده همه کش(باران)

سوختم! اما نمی گویم چرا؟
آنچه خود کرده ام تقدیر نیست
لاجرم راهی بجز تدبیر نیست
یا کنون دیوانه وار
آتشی میشم به حالِ خسته باز
یا که خود مرهم شوم این جانِ سوخته را
خود بگیرم دست خود
برپا دهم
خود شوم نوری
به این شب هایِ تار....




قلبِ تو