هم از رومی هم از زنگی و هم پر رنگ پررنگی
چقدر مغرور و خودخواهی چقدر بدچنگ بد چنگی
چقدر سنگین دلی با من، همش در جنگ در جنگی
عجب نیشی عجب زهری به سان افعی و زنگی
تو بدعهدی تو بد قولی، پر از بازی و نیرنگی
رفیق نیمه ی راهی ، تو در دل دادگی ننگی
تو پنداری که پر زوری، ولی دانی که می لنگی ؟
گمان می بردم از عشقت که مستوری ولی سنگی
ندیدی در نبودت عالمم پرمی شود از غم و دلتنگی؟
رهایم کن ، مرا بگذار تنها، در میان هجر و دلتنگی
چقدر مغرور و خودخواهی چقدر بدچنگ بد چنگی
چقدر سنگین دلی با من، همش در جنگ در جنگی
عجب نیشی عجب زهری به سان افعی و زنگی
تو بدعهدی تو بد قولی، پر از بازی و نیرنگی
رفیق نیمه ی راهی ، تو در دل دادگی ننگی
تو پنداری که پر زوری، ولی دانی که می لنگی ؟
گمان می بردم از عشقت که مستوری ولی سنگی
ندیدی در نبودت عالمم پرمی شود از غم و دلتنگی؟
رهایم کن ، مرا بگذار تنها، در میان هجر و دلتنگی