من خسته شدم دیگر
از حاله بدم هرشب
از حاله پریشانی
از پوچی بی حدم
من نقطه پرگارم
گم گشته در این دنیا
یک گردشه پر تکرار
هر روز به دوره غم
من دور شدم از خود
در حاشیه این شهر
گم گشته طوفانم
در خود گم و گور هرشب
خوابم همگی کابوس
بیداری بی فانوس
فریاد شدم امشب
در خواب ولی بازم
ای کاش که نور آید
از پشت سیاهی ها
خورشید بتابد باز
روی همه غم ها
خودکار کم آوردست
از حال بدم امشب
حالی که غم دارد
حالی که مینالد
اما دل من گوید
یک روز خدا آید
یک روز بتابد نور
یک روز که او آی
از حاله بدم هرشب
از حاله پریشانی
از پوچی بی حدم
من نقطه پرگارم
گم گشته در این دنیا
یک گردشه پر تکرار
هر روز به دوره غم
من دور شدم از خود
در حاشیه این شهر
گم گشته طوفانم
در خود گم و گور هرشب
خوابم همگی کابوس
بیداری بی فانوس
فریاد شدم امشب
در خواب ولی بازم
ای کاش که نور آید
از پشت سیاهی ها
خورشید بتابد باز
روی همه غم ها
خودکار کم آوردست
از حال بدم امشب
حالی که غم دارد
حالی که مینالد
اما دل من گوید
یک روز خدا آید
یک روز بتابد نور
یک روز که او آی