رفتم از یادِ تو و یادِ تو از یاد نرفت
زنده بادا غم عشقِ تو که برباد نرفت
رفتنت شعله بدامان سحر بودُ گذشت
شادمان° آمدنت ز این دلِ ناشاد نرفت
شاخه در شاخه پریدی و گذشتی اما
برگ° برگ غمت از ریشه و بنیاد نرفت
هرچه بَرگید و جَوانید و شکوفاتر شد
بیدِ مجنون شده از خانه شمشاد نرفت
رشته°در رشتهِ زلف تو به زنجیرم کرد
اگر از حنجره ام شِکوه و فریاد نرفت
بیستون رفته ز یاد و غمِ شیرین° افسوس
آنچه از سینه پر حسرتِ فرهاد نرفت
روزگار استُ تو هم صید رهش معصومی
کو شکاری که به سر حلقه صیاد نرفت ؟!
...
زنده بادا غم عشقِ تو که برباد نرفت
رفتنت شعله بدامان سحر بودُ گذشت
شادمان° آمدنت ز این دلِ ناشاد نرفت
شاخه در شاخه پریدی و گذشتی اما
برگ° برگ غمت از ریشه و بنیاد نرفت
هرچه بَرگید و جَوانید و شکوفاتر شد
بیدِ مجنون شده از خانه شمشاد نرفت
رشته°در رشتهِ زلف تو به زنجیرم کرد
اگر از حنجره ام شِکوه و فریاد نرفت
بیستون رفته ز یاد و غمِ شیرین° افسوس
آنچه از سینه پر حسرتِ فرهاد نرفت
روزگار استُ تو هم صید رهش معصومی
کو شکاری که به سر حلقه صیاد نرفت ؟!
...