تف های سربالا


تف های سربالا

یه روزی پس میده دنیا تموم اونی که برده تو نورآباد می پیچه که اون شاعر لره مرده میگن تو حالت سردی کتاب افتاده از دستش پیمبر وار تو فکری خدا جون داده از دستش میگن که مشت دستاشو هنوزم وا نمیشاعر:عمار اکبری

یه روزی پس میده دنیا
تموم اونی که برده
تو نورآباد می پیچه
که اون شاعر لره مرده

میگن تو حالت سردی
کتاب افتاده از دستش
پیمبر وار تو فکری
خدا جون داده از دستش

میگن که مشت دستاشو
هنوزم وا نمی کرده
میدونسته کجا میره
ولی رسوا نمی کرده

از اون سالای بارونی
کویرا تو دلش بوده
همین شعرای بی منعی
هم اینا حاصلش بوده

میخواد چیزی بگه شاید
یکی از خواب برخیزه
ولی تف های سر بالا
فقط رو گونه می ریزه

یه عمری شرم و تنهایی
نمی ذاره خودش باشه
هنوزم صورتش پشته
حجاب سرد دستاشه

سر از زانوت برداری
خدا دیوونه تر میشه
سلاح صلح و بردادی
تفنگ هم بی خطر میشه

بزن رو شونه ی دنیا
بگو از آخر بازی
بگو به گریه ی چپ ها
بگو به چی ت می نازی

نکن موهاتو دیوونه
هنوزم حال اون خوبه
از امروزای تکراری
به فردا مشت می کوبه

عمار اکبری

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا