می خواهم با خدا آشتی کنم


می خواهم با خدا آشتی کنم

گردن دراز کنی زرافه می شوی گردن کج کنی  کرگدن می شوی پشت کنی گاو میش می شوی حرف نزنی الاغ می شوی حرف بزنی کلاغ می شوی تصمیم می گیرم سکوت کنم نمی دانم سکوت علامت رضاست یا جواب ابلهان خاموشیشاعر:محمد شمس باروق

گردن دراز کنی زرافه می شوی
گردن کج کنی کرگدن می شوی
پشت کنی گاو میش می شوی
حرف نزنی الاغ می شوی
حرف بزنی کلاغ می شوی
تصمیم می گیرم سکوت کنم
نمی دانم سکوت علامت رضاست
یا جواب ابلهان خاموشی است
همه قرص نان می خورند زندگی می کنند
من قرص برنج می خورم کشته می شوم
همه به مسافرت آنتالیا می روند
من هم به مسافرت آندنیا می روم
مادرم هر نه ماه چاق می شد
پدرم لاغرتر
مادر از چاق بودنش
پدر از لاغر بودنش می نالند
مادر که لاغر شد
خانوداه ما گشادتر شد
سفره ما تنگتر
ماندم در این وانفسا
نقش کی را بازی کنم
خودم خواهم شد تا نقش بازی نکنم
اما من که نقش بلد نیستم
همه به مسافرت آنتالیا می روند
من هم به مسافرت آندنیا می روم
مادرم هر نه ماه چاق می شد
پدرم لاغرتر
مادر از چاق بودنش
پدر از لاغر بودنش می نالند
مادر که لاغر می شود
خانوداه ما گشادتر
سفره ما تنگتر می شود
خدا من می خواهم با تو آشتی کنم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


رابطه جنسی زیر دوش آب در حمام با همسر خوب است یا بد؟