بد عهدی


بد عهدی

ای که میگفتی تو را من حامی ام پس چرا آتش زدی کا شانه ام من وفا کردم سزاوارم نبود اینچنین ویران کنی این خانه ام در جوانی عمر خود کردم فنا تا که در پیری تو باشی شانه ام وعده ها دادی به من اماشاعر:نادر آذرنیوشان

ای که میگفتی تو را من حامی ام
پس چرا آتش زدی کا شانه ام
من وفا کردم سزاوارم نبود
اینچنین ویران کنی این خانه ام
در جوانی عمر خود کردم فنا
تا که در پیری تو باشی شانه ام
وعده ها دادی به من اما کنون
بی وفا بشکسته ای پیمانه ام
من وفا کردم به عهدم لاجرم
آنچه میگفتی نکرده قانع ام
دوستان را یک به یک کردم رها
حاصلش ترسی بشد از سایه ام
آنکه نیک پندار و نیک گفتار بود
میکند ثابت که من ایرا نی ام
بعد از آن کردار نیک آید بکار
با کڑی کردار من بیگانه ام
در رهی افتاده ام ثابت قدم
چون که لبریز است این پیمانه ام
چشم دل را وا نما ای بی وفا
تا نرفته رویت از آئینه ام
ما همه شیران در بیشه ایم
رستم و سهراب است پیشینه ام
از خدا خواهم در این دشت جنون
سبزه ها روید از این تنها ئی ام
وین سخن آزردن دلدار نیست
تا که دلداری دهد دلداریم
نادرا امیدوار و شاد باش
گر که درمانی کنند بیماری ام

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


چراغ سبز قایدی برای بازگشت به استقلال