روایت زندگی طلبه مهاجری که کرونا او را در حسرت دیدن فرزند گذاشت


روایت زندگی طلبه مهاجری که کرونا او را در حسرت دیدن فرزند گذاشت

شفقنا- محمد مداح طلبه جهادی است که با وجود بستری بودن همسر باردارش در آی سی یو به دلیل مشکوک به ابتلا به کرونا و بیماری دیگر، در کنار دیگر طلاب جهادی به خدمت رسانی به بیماران کرونایی مشغول بود. به گزارش خبرنگار شفقنا، یکی از طلابی که همراه او در بیمارستان به بیمارستان رسیدگی می کرد، شرایط را اینگونه […]

روایت زندگی طلبه مهاجری که کرونا او را در حسرت دیدن فرزند گذاشت

شفقنا- محمد مداح طلبه جهادی است که با وجود بستری بودن همسر باردارش در آی سی یو به دلیل مشکوک به ابتلا به کرونا و بیماری دیگر، در کنار دیگر طلاب جهادی به خدمت رسانی به بیماران کرونایی مشغول بود.

به گزارش خبرنگار شفقنا، یکی از طلابی که همراه او در بیمارستان به بیمارستان رسیدگی می کرد، شرایط را اینگونه ترسیم می کند: «روز اولی که تو بیمارستان دیدمش، کلی با هم شوخی کردیم و خندیدیم، پر انرژی و با روحیه، با اون لهجه با نمک ترکی.

طلبه تبریزی که چند وقتی بود از تبریز اومده بود قم برای ادامه تحصیلات حوزوی و به قول خودش کسب فیض…. گاری را بار زدیم و راه افتادیم به سمت بخش تا اقلام را بین بیمارها و پرسنل بیمارستان پخش کنیم.

از طبقه پنجم کار شروع می شد، طبقه طبقه چرخیدیم تا رسیدیم طبقه اول بخش مراقبتهای ویژه، خب آنجا دیگه برای ما ورود ممنوع بود. داشتیم اقلام را دم در خالی می کردیم که دیدم محمد با چندتا از پرستارها سلام و احوال پرسی کرد و رفت پشت در و شروع کرد از گوشه درب داخل را نگاه کردن.

تعجب کردم پرسیدم داستان چیه، بچه ها گفتند مگه نمی دونی؟ خانمش بارداره و حالش بد شده. الان هم تو آی سی یو بستری است با یک بچه شش ماهه تو شکمش و علائم شبیه کرونا، خشکم زد باورم نمی شد، زنت تو آی سی یو باشه و تو اینقدر با روحیه کنار جهادی ها مشغول خدمت باشی.

گذشت تا امروز بعد از نماز مغرب، یکی از بچه ها بهش گفت محمد برو تلفن خونه کارِت دارند، یک ربع نشد که برگشت با چشمهای قرمز
گفت: صادق ….. خانمم فوت کرد….. نوزادش که هرگز متولد نشد.

ایندفعه همه خشکمون زد…. سکوت حاکم شد….. رفته است یک گوشه خلوت را پیدا کرده و آرام گریه می کند تا روحیه بقیه مریض‌ها خراب نشود.»

یکی دیگر از طلابی که برای همدردی به خانه اش رفته بود، اینگونه توضیح می دهد: «میهمان خانه ساده اش شدیم، پدر و مادر خانمش هم بودند. آذری هستند و در شهر قم غریب. محمد می گفت در این شهر تنها آشنامان حضرت معصومه بود.

پدر خیلی داغ دار است و دعا می کند هیچ کس داغ فرزند نبیند. هنوز باورش نیست، فرزندش قبل از او از این دنیا رفته است.

محمد در مدتی که خانمش در بیمارستان بستری است، دست از کمک به مریضها بر نمی دارد، خدایا این مردم چقدر الهی اند.!

پدر می گوید این جنگ آمریکا با ماست، ما نباید کوتاه بیاییم، الحق که با این مردم، شکست از هر قدرتی بی معناست.
آخر مجلس با روضه حضرت زهرا، مجلس غوغا شد. محمد بی تاب بود، می گفت بنا بود اسم بچه مان، محسن باشد. مادر هم که از اول مجلس گاهی آرام و گاهی بلند، بی بهانه می گریست.»

شایان ذکر است، پیش از این، عکسی از وی در فضای مجازی منتشر شده بود.

انتهای پیام

fa.shafaqna.com

شفقنا در شبکه های اجتماعی: توییتر | اینستاگرام | تلگرام

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گوناگون

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید
منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


40 گیف متحرک با طرح قلب برای واتساپ و تلگرام