قلمم کو که تو را آمده بر در بکشم
تن تو در تن خود آرم و در بر بکشم .
تن بی جان خودم را به زمین میکشم و
تو کجایی که نفس در بر پیکر بکشم؟ .
در و دیوار دلم را بنگر غیر تو نیست
قلمم را بشکن غیر تو را گر بکشم
جوهر اشک بخشکیده به چشمم و هنوز
عطشم هست دگر حادثه ی تر بکشم .
عطشم هست ولی باده ی جنت نرسم
نتوانم، نتوانم که تو را سر بکشم .
یا رب این فاصله بردار جنونم مرسان
نتوانم که دو دلداده غمین تر بکشم .
یا که یاری بنما دست به دستش بنهم
یا کمک کن ز غم او دم آخر بکشم
احمد خشنودی فر