و من دیدم که مردم
از برای آنکه مردم من برایش
پرده ها افتاده بود
پشت قاب بی صدای پنجره
کور شد هم چشم من
هم ماجرای این گره
از سکوت بی بدیل رفتنش
پینه بسته تارهای حنجره
باز هم زیبا نشد نقاشی ام
یک نفر تنها بود
باز غم قالب شده بر منظره
کور شد هم چشم من
هم ماجرای این گره
از برای آنکه مردم من برایش
پرده ها افتاده بود
پشت قاب بی صدای پنجره
کور شد هم چشم من
هم ماجرای این گره
از سکوت بی بدیل رفتنش
پینه بسته تارهای حنجره
باز هم زیبا نشد نقاشی ام
یک نفر تنها بود
باز غم قالب شده بر منظره
کور شد هم چشم من
هم ماجرای این گره