چو آن زمان که مرا میبرند به خلدبرین
گمان مبر به راحتی زندگی ز زمین
من آن درد کشیده پر زمحنتم تو بدان
که ز این جهان نروم به دشت پر ز ثمین
عنان جهان دهم بدست تو و توبدان
که سود نداشت این معامله ز زمین
هر چه دارم دهم به تو ای دوست
تو کم نما ز من این درد و رنج، همین
عیش و عشرت ز می شود حاصل
خرم آن دم به ز عابد شدن فی الدین
کاش معشوق میان من و ما
شود حائل که من شوم بی دین
دین و مسلک همه برای تو
می و معشوق هم برای منه لعین
گمان مبر به راحتی زندگی ز زمین
من آن درد کشیده پر زمحنتم تو بدان
که ز این جهان نروم به دشت پر ز ثمین
عنان جهان دهم بدست تو و توبدان
که سود نداشت این معامله ز زمین
هر چه دارم دهم به تو ای دوست
تو کم نما ز من این درد و رنج، همین
عیش و عشرت ز می شود حاصل
خرم آن دم به ز عابد شدن فی الدین
کاش معشوق میان من و ما
شود حائل که من شوم بی دین
دین و مسلک همه برای تو
می و معشوق هم برای منه لعین