قرنطینه


قرنطینه

نوشتم هر کسی سمت من آمد در خاکِ خزانِ خاطرم جای گُل پشکِل کاشت حاضرم احساسم را شقه شقه کنم در دهان سگ های ولگرد بگذارم در دستان تو دیگر نه... چیزی کم بود چهره ی جملاتم را با قلم جراحیشاعر:پژمان بدری

نوشتم
هر کسی سمت من آمد
در خاکِ خزانِ خاطرم جای گُل
پشکِل کاشت
حاضرم احساسم را
شقه شقه کنم
در دهان سگ های ولگرد بگذارم
در دستان تو دیگر نه...
چیزی کم بود
چهره ی جملاتم را
با قلم جراحی کردم
دنیا در قلب غروب
خانه کرده
مگر با ذات تویی که
با خورشید معاشقه دارد
تاریکی جهان
مملو از کهکشان راه شیری آسایش شود
چیزی کم بود
با چشم برزخی تفکر
پا به خیابان گذاشتم
نوحه ی درختان پیاده رو
مرثیه ای ایست بر سوگِ سوز دل زاگرس
درون سرهای بی سر و سامان
تلخیِ خود خواهی دیده می شد
می خواهم فروتنانه دوست بدارم
امّا فاصله گذاری اجتماعیِ عقاید نمی گذارد
بر لبانم قرنطینه شده اند بوس هایم
که مبادا حس کنید هوس ست
چقدر قدم بزنم با تنهاییم
یک روز شاید
پیامبری آمد
که معجزه اش ادراک بود...!

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دانلود آهنگ خاص و بی نظیر اجتماعی سارینا از شاهین نجفی