.خنده کلاغ
سرخی دامن گلدارمراباران شست
وزمین بغض فروخوردوگلویش تر،شد
ازتب تندخیابان عبور
مادری با زنبیل آمدازکوچه گذشت
زیرپاله میکرد
همه ی خستگی ورخوت یک بارگران
رهگذرزیرلبش باخود گفت
یک سرازجامه جداشد
وکلاغی خندید
مرگ راشیون زد
______________
سپاس ازلطف اساتیدوشاعران گرامی
سرخی دامن گلدارمراباران شست
وزمین بغض فروخوردوگلویش تر،شد
ازتب تندخیابان عبور
مادری با زنبیل آمدازکوچه گذشت
زیرپاله میکرد
همه ی خستگی ورخوت یک بارگران
رهگذرزیرلبش باخود گفت
یک سرازجامه جداشد
وکلاغی خندید
مرگ راشیون زد
______________
سپاس ازلطف اساتیدوشاعران گرامی