سبوی تشنگی ما
خالی شد
باچشمانی پرازخواهش
روبروی دریا
قامت بستیم
درتمنا ی باران
خزراین دریای دلسوز
وقتی
های های
گریه هامان را شنید
همه ی ابرهای تشنه را
صدا زد
تند تند
کشتی کشتی
دریا خالی شد
پیاله ها
رج به رج
دست به کمرآماده
رفیق !!
گویی زمان مستی ما
نزدیک است .
جمشید اسماعیلی