در این جهان با کیفیت، افراد اغلب با مردم، فعالیتها، ارزشها و عقایدی رو به رو هستند که درک آنها کمک میکند فرد ارتباطات بهتری در زندگی خود داشته باشد، این امر منجر به رضایت بیشتر فرد از زندگی و درک احساس خوشبختی خواهد شد.
کتاب «تئوری انتخاب» را ویلیام گلسر روانپزشک آمریکایی نوشته است که به توضیح چرایی و چگونگی رفتار افراد میپردازد و همچنین خواننده در این کتاب متوجه میشود تمام رفتارهای فرد از درونش برانگیخته میشود.
گلسر در این کتاب، روانشناسی جدیدی را معرفی میکند و مدعی است که خوانندگان «تئوری انتخاب» میتوانند ناتوانیهایشان در ارتباط درست با دیگران که ریشه بسیاری از نارضایتیهای زندگیشان است، را دچار تغییر کنند.
گلسر معتقد است که ذهن انسان برای رفع 5 نیاز پیوسته در حال تلاش است که این نیازها عشق و تعلق داشتن، قدرتمند بودن، آزاد بودن، تفریح کردن و زنده ماندن را شامل میشود و طبق تئوریای که در کتاب گفته شده رفتار تمام افراد هدفمند است، به این معنی که افراد هر کاری که انجام میدهند برای به دست آوردن تمام این 5 نیاز است و قطعا بهترین تلاش آنها برای آن چیزی است که میخواهند.
در این تئوری گفته شده است که تمام رفتارهایی که افراد از خود بروز میدهند از درون آنها برانگیخته میشود و عاملان بیرونی تاثیر بسیار اندکی دارند. گلسر زندگی در دنیایی که درگیر کنترل بیرونی است را بر خلاف نظریه تئوری میداند و میگوید «هر انتخابی که در هر زمینهای رخ میدهد برای ارضای نیازهایمان است. این رفتار و انتخابها براساس انگیزههای درونی صورت میگیرند و تأثیر اندکی از محرکهای بیرونی میپذیرند. در هر شرایطی که هستیم و هر رفتاری که از ما سر میزند، بهترین تلاش ما برای کنترل دنیای پیرامون است. پس باید انتخابهایمان به گونهای باشد که نیازهایمان به نحو احسن برآورده شود.»
خوانندگان این کتاب میآموزند که چطور به صورت سالمتری زندگی کنند، چگونه با اطرافیانشان بهتر کنار بیایند و آنها را درک کنند و با شناختن انگیزههای درونی، کنترل بیشتری بر زندگی خود داشته باشند.
در این کتاب به 10 اصل که پایههای تئوری انتخاب را شکل میدهند نیز بسیار توجه شده است، این 10 اصل به این شرح است؛ در اصل اول این کتاب آمده « ما مالک هیچکس نیستیم و نمیتوانیم رفتارهای دیگران را کنترل کنیم. ما فقط میتوانیم رفتارهای خودمان را کنترل کنیم»، اصل دوم میگوید « تمام آنچه میتوانیم از دیگران دریافت کنیم اطلاعات است. این که با اطلاعات چگونه برخورد کنیم انتخاب خود ما است»، اصل سوم بیان میکند « تمام مشکلات روان شناختی طولانی مدت، از مشکلات رابطهای سرچشمه میگیرند. مشکلات رابطهای تا حدودی علت مشکلات دیگری چون درد، خستگی، ضعف و برخی بیماریهای مزمن، که معمولاً به آنها بیماریهای سیستم ایمنی گفته میشود، نیز هستند» و در اصل چهارم این کتاب گفته میشود «مشکلات عاطفی، بخشی از زندگی حال حاضر ما هستند.»
در اصل پنجم کتاب تئوری انتخاب نیز گفته شده است که « وقایع دردناکی که در گذشته بر ما رفتهاست، اگرچه بر آنچه امروز هستیم تاثیری شگرف داشته، ولی بازنگری و مرور این گذشته دردناک، بر آنچه امروز لازم است انجام دهیم، یعنی بهبود بخشیدن به رابطه مهم حال حاضر ما، اثر ناچیزی دارد و کمکی به ما نمیکند»، در اصل ششم آمده است «ما در ذهن خود تصویری ذهنی از دنیای بیرون داریم که میتوان آن را دنیای کیفی نامید و ارضای نیازها یعنی واقعیت بخشیدن به این دنیای کیفی»، اصل هفتم بیان کننده این امر است که «ما میتوانیم نیازهایمان را فقط از طریق تصویر یا تصاویری که در دنیای مطلوب خود داریم ارضا کنیم. در واقع تنها چیزی که وجود دارد رفتار ما است».
در اصل هشتم گفته شده « تمام آنچه از تولد تا مرگ از ما سر میزند رفتار است. تمام رفتارهای ما یک رفتار کلی است که از چهار مولفه به هم پیوسته عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی تشکیل شدهاست»، در اصل نهم میتوان دید «رفتارها انتخاب میشوند؛ اما از میان چهار عنصر عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی، ما فقط بر روی عمل و فکر کنترل داریم. برای مثال به جای استفاده از عبارت (من افسرده هستم) یا (من افسرده شدهام)، درست آن است که بگوییم (من افسردگی را انتخاب کردهام) یا (من افسردگی میکنم)» و در آخر اصل دهم نیز میگوید « تمام رفتارهای کلی، انتخاب هستند اما ما فقط بر مؤلفههای عمل و فکر بهطور مستقیم و بر مؤلفههای احساس و فیزیولوژی بهطور غیرمستقیم کنترل داریم، یعنی با انتخاب شیوه عمل و فکرمان و به واسطه آنها احساسات و فیزیولوژی خود را نیز میتوانیم کنترل کنیم.»
در این کتاب همچنین کاربردهای عملی این نظریه در قلمرو سلامت روانی و نیز در چهار حوزه «مدرسه» روابط معلم و محصل، «خانواده» روابط والدین و فرزندان، «ازدواج» روابط همسران و «محیط کار» روابط کارفرما و کارکنان مورد مطالعه قرار گرفته است.
تمام هدف گلسر از نوشتن کتاب تئوری انتخاب این بوده است که خواننده را به این باور برساند، عوامل بیرونی نقش زیاد و پر اهمیتی در سرنوشت ما ندارد و افراد میتوانند بدون فکر به عوامل بیرونی در کنترل خودشان به حس خوشبختی برسند.
بخشهایی از کتاب به شرح زیر است:
«ما تمام افکار و اعمالمان را مستقیم و تقریبا تمام احساسات و بخش عمدهای از سازوکار بدنمان را به طور غیر مستقیم انتخاب میکنیم.»
«دنیا مملو از آدمهای تنها، ناکام، عصبانی و ناخشنودی است که نمیتوانند به هیچ آدم خشنود و شادمانی نزدیک و با او صمیمی شوند. عمدهترین مهارتهای اجتماعی آنان نیز شکایت، سرزنش و انتقاد است که به سختی میتوان با چنین مهارتهایی با دیگران کنار آمد.»
«بنا به چهل سال تجربه روان پزشکی، برایم روشن شده است که تمام افراد ناخشنود، مشکل واحدی دارند: نمیتوانند با کسانی که دوست دارند به تفاهم برسند و به خوبی کنار بیایند.»
«کار کیفی نیازمند از بین بردن ترس است.»
«بسیاری از معضلات به ظاهر حل نشدنی انسانی، مشکلات رابطهای هستند.»
«ما بخش قابل توجهی از واقعیت را آن گونه که دوست داریم دریافت و ادراک میکنیم.»
« برای دستیابی به یک رابطه خوب، اکثر ما حاضریم رنج زیادی تحمل کنیم، چرا که اهمیت رابطه برای ما بیش از رنج بردن است. برای ایجاد، نگهداری و بهبود رابطهها، حاضریم خود را درگیر کارهای ناخوشایند طولانی مدت کنیم، چرا که معتقدیم در نهایت به آدمهایی که به آنها احتیاج داریم نزدیکتر میشویم و احساس بهتری خواهیم داشت. گاهی نیز بدون ضمانت برخورداری از یک رابطه بهتر، اکثر ما حاضریم لذت و خوش گذرانی خود را به تاخیر بیندازیم یا درد و رنجی را تحمل کنیم فقط به این امید که با ایجاد این رابطه، در آینده احساس بهتر و رنج کمتری را تجربه کنیم.»
انتهای پیام