دل دست تو دادم تو دل از من بربودی
خواندم زغمت شعر ،چه آواز و سرودی
چون سعی نمودم ،که ببینیم رخ ماهت
زیبا تو چنانی ، که دل از خلق ربودی
رسم است بر این قاعده ، دل بردن دلبر
دل می بری اما ، چه دلارام ، تو بودی
خوبان ز وفا ورد زبانند ، به مجلس
وصف تو عیان است چو رخسارگشودی
بر دفتر عشاق غزلهاست ز معشوق
بر دفتر من هست غزل بر لب رودی
در هجرتو بی نور سهیل است پریشان
کز هجر رخت نیست دگر گفت و شنودی
خواندم زغمت شعر ،چه آواز و سرودی
چون سعی نمودم ،که ببینیم رخ ماهت
زیبا تو چنانی ، که دل از خلق ربودی
رسم است بر این قاعده ، دل بردن دلبر
دل می بری اما ، چه دلارام ، تو بودی
خوبان ز وفا ورد زبانند ، به مجلس
وصف تو عیان است چو رخسارگشودی
بر دفتر عشاق غزلهاست ز معشوق
بر دفتر من هست غزل بر لب رودی
در هجرتو بی نور سهیل است پریشان
کز هجر رخت نیست دگر گفت و شنودی