می روم در زیر باران با دو پاهایی که سوخت
سرنوشتم غرق در امواج دریایی که سوخت
چشم هایم یکسره هی اشک می ریزند و من
می روم با چشم خیسم سوی رویایی که سوخت
سال ها همراهی ات کردم که همراهم شوی
دیدم آخر من شدم آن فرد تنهایی که سوخت
خواب دیدم یک شبی در عشق می سوزد دلت
من شدم خاکستر شب های یلدایی که سوخت
فکر کردم تا ابد دنیای قلبت می شوم
آسمان هم اشک می ریزد به دنیایی که سوخت
شب ز درد دوری ات با آسمان هم صحبتم
ماه گریان تر ز من ، از درد دل هایی که سوخت
قول دادم عشق را دیگر فراموشش کنم...
روسیاهم تا ابد از قول بیجایی که سوخت
یخ زدم، کز کرده ام ، از بس که باران خورده ام
مانده ام در لابه لای برف و بارانی که سوخت
منتظر بودم بیایی تا زمستان پر کشد
ناامیدم از طلوع گرم فردایی که سوخت
روی دوشم کوله باری خسته از رنجی عمیق
خم شدم از رنج این عشق و تمنایی که سوخت
عاقبت یک گوشه از دنیا ز یادت می روم
می روم در زیر باران با دو پاهایی که سوخت...
یاسمین صیامیان گرجی
سرنوشتم غرق در امواج دریایی که سوخت
چشم هایم یکسره هی اشک می ریزند و من
می روم با چشم خیسم سوی رویایی که سوخت
سال ها همراهی ات کردم که همراهم شوی
دیدم آخر من شدم آن فرد تنهایی که سوخت
خواب دیدم یک شبی در عشق می سوزد دلت
من شدم خاکستر شب های یلدایی که سوخت
فکر کردم تا ابد دنیای قلبت می شوم
آسمان هم اشک می ریزد به دنیایی که سوخت
شب ز درد دوری ات با آسمان هم صحبتم
ماه گریان تر ز من ، از درد دل هایی که سوخت
قول دادم عشق را دیگر فراموشش کنم...
روسیاهم تا ابد از قول بیجایی که سوخت
یخ زدم، کز کرده ام ، از بس که باران خورده ام
مانده ام در لابه لای برف و بارانی که سوخت
منتظر بودم بیایی تا زمستان پر کشد
ناامیدم از طلوع گرم فردایی که سوخت
روی دوشم کوله باری خسته از رنجی عمیق
خم شدم از رنج این عشق و تمنایی که سوخت
عاقبت یک گوشه از دنیا ز یادت می روم
می روم در زیر باران با دو پاهایی که سوخت...
یاسمین صیامیان گرجی